رمان تارگت پارت ۱۶۳
– اوهوم! حالا دیگه خیالم راحته. – ولی خیال من نیست! – چرا؟! – دوست دارم یه نقشی داشته باشم.. تو درمان این حسرت ها و.. کمبودها! – داری! شاید خودت متوجه نیستی ولی من با همه وجودم دارم حسش می کنم.. هیچ کس به اندازه تو نتونسته.. اون حسرت ها رو کمرنگ کنه. نمیگم از بین میره.. نه..