روز: شهریور ۳, ۱۴۰۱ (فرمت تاریخ آرشیو روزانه)

رمان تارگت

رمان تارگت پارت ۱۶۳

  – اوهوم! حالا دیگه خیالم راحته. – ولی خیال من نیست! – چرا؟! – دوست دارم یه نقشی داشته باشم.. تو درمان این حسرت ها و.. کمبودها! – داری! شاید خودت متوجه نیستی ولی من با همه وجودم دارم حسش می کنم.. هیچ کس به اندازه تو نتونسته.. اون حسرت ها رو کمرنگ کنه. نمیگم از بین میره.. نه..

ادامه مطلب ...

رمان تاوان دل پارت ۴۲

  فقط زودتر تمومش کن اینجا سرده داره سرمام میشه.. دروغ می گفتم سرد هم اصلا نبود.. فقط می خواستم هرچه زودتر از دست این‌عوضی خلاص شم همین… خندید. نفسی ول دادم به این نتیجه رسیده بودم هرچی بااین مرد یکی به دو می کردم بدتر بود باید به خواسته اش عمل می کردم تا دست از سرم بر می

ادامه مطلب ...
رمان آرزوی عروسک

رمان آرزوی عروسک پارت ۱۱۵

  باشنیدن حرفش قلبم و مغزم باهم ازکار افتادن… حس کردم قلبم دیگه نمیزنه و تو هوام… _چ.. چی؟ _دوستت دارم… _تو… تو.. چی داری میگی؟ دستمو گرفت و روی قلبش گذاشت… _دارم میگم این لعنتی فقط واسه تو میزنه! وقت عاشق شدنم نبود.. نمیخواستم عاشق بشم اما وقتی به خودم اومدم دیدم نه دلی واسم مونده نه عقلی.. همه

ادامه مطلب ...