رمان رسپینا پارت 115
با توقف آسانسور پیاده شدم و رفتم سمت سوئیت و آروم در زدم. کمی بعد در باز شد با دیدن رادان تو اون موقعیت خندم گرفت ، شلوارک تا زانو و پیرهنش که سعی در بستنش داشت ، با دیدن من بیخیال اینکار شد و کشید کنار تا وارد شم همزمان خمیازه کشید _زنگ میزدی بیام سراغت ، چرا