رمان رسپینا پارت 116
اینکه در مقابل حرفام سکوت کرد و راضی نشد ماجرارو بگه دلم شکست اما سعی کردم به رو نیارم _وسایلم کجاست؟ _رسپینا صبر… _گفتم وسایلم کجاست؟! حرفی نمیخوام بشنوم کلافه نفسشو با شدت داد بیرون _اتاقی که ته راهروعه از کنارش گذشتم و رفتم سمت راه ، وسطش متوقف شدم و برگشتم سمتش _میخوام برم بیرون ، دنبال خونه