رمان عشق صوری پارت 234
از بیرون سرو صداهایی اومد که توجه ام رو جلب کردن. و صدای اون دختره واضحتر از بقیه بود. هر چقدر خودمو این تو اتاق حبس میکردم که چشمم بهش نیفته یا حتی صداش رو نشونم بیفایده بود چون آخرش بازهم یه جوری من باید ریخت نحس و صدای مزخرفش رو میشنیدم! گرچه همینطور از طرف شیوا برام پیام