11 شهریور 1401 - رمان دونی

روز: 11 شهریور 1401 (فرمت تاریخ آرشیو روزانه)

رمان رسپینا پارت 121

  _اوه اوه ، میبینم که همسر عزیزم دست بزن داره ، آخه کی شوهرشو میزنه؟! _من میشم اولیش _حتما با این دستای ظریف و کوچولو _میتونم از دندون هامم استفاده کنم ، نظرت؟! _نظرم اینکه خشونت نه ، با آرامش کنار هم نون و ماستمونو بخوریم. خندیدم _نه خشونت خوبه من بزنمت . با ریتم شروع کرد به خوندن

ادامه مطلب ...
رمان گریز از تو

رمان گریز از تو پارت 52

  نگاه یاسمین به گچ دستش افتاد. با مکث پوزخند زد: اون روز نمیدونستم دقیقا چه بلایی قراره سرم بیاد. الانم نمیدونم قراره چی بشه ها… ولی دلم آروم نیست. دیگه ناامید شدم از نجات پیدا کردن. _ولی آقا… _همه دارن رو زندگیم قمار میکنن ماهرخ. شدم یه برگه برنده… مثل توپ پاس میشم اینور اونور، هر کی هر جور

ادامه مطلب ...
رمان بوسه بر گیسوی یار

رمان بوسه بر گیسوی یار پارت 82

  مسخره میکند؟ محل نمیدهم و رو به اتابک میپرسم: -خب میدونما… اما بگو بهتر بدونم… بهادر پوزخندی میزد و اتابک میگوید: -میدونی ولی من بگم… آره این ناز کردنه قشنگ تره! بهادر بازدم بلندی بیرون میفرستد و انگار به سختی دارد خود را کنترل میکند که وسطِ ما نپرد! -اگه ناز کردنت تموم شد، برو به کارت برس… اتابک

ادامه مطلب ...

رمان ناسپاس پارت 86

  به دستهام که روی سینه اش بود نگاه کردم و بعد دوباره گفتم: -این اولین بوسه ام بود… وقتی این جواب رو بهش دادم آن چنان گُر گرفتم وداغ و خجل شدم که دلم میخواست زمین دهن وا بکنه و منو ببلعه. آهسته لب زد: -پس بار اولت بود!!! چشمامو بازو بسته کردم و گفتم: -آره…بار اولم بود! یکم

ادامه مطلب ...

رمان نقض قانون(خون آشام)پارت42

    _ کاترین خودسر ، کدوم گوری تشریف دارن ؟ چرا اون نیومده پایین ؟ با این حرفش رنگ از رخسار امیلی پرید…‌. حال چه جوابی داشت که به پدری که اینقدر شاکی و عصبانی شده بگوید … _ مگه با شما نیستم ؟ باز کدوم گوری رفته ؟ امیلی با تته پته زبان باز کرد … _ ک….ک..کاترین

ادامه مطلب ...
رمان دلارای

رمان دلارای پارت 194

  زن عادی سر تکان داد _ برای تایید بکارت؟ معمولا عروس خانم با مادر خودشون یا همسرشون تشریف میارن در ضمن شما بیرون تشریف داشته باشید این کار چیپ و احمقانه خیلی وقته دوره‌اش تموم شده نه هیچ منطقی پشتش هست و نه حتی قابل اعتماده که جواب درست باشه پس تا خودشون قلبا راضی نباشن من هیچ گواهی

ادامه مطلب ...
رمان طلوع

رمان طلوع پارت ۱

  در رو محکم میبندم و از خونه ی عجیب غریبی که بوی زندگی نمیداد میزنم بیرون…. خدایا!!!!! اینجا دیگه کجا بود…‌‌ باور اینکه نتیجه ی اینهمه گشتن و جست و جو این بوده باشه، برام غیرممکنه…. چی فکر میکردی طلوع و چی شد!!… کاش اینهمه پاپیچ خاله سوگل خدابیامرز نمیشدم، اونم وقتی میدونستم ممکنه آخرین باری باشه که میبینمش…کاش

ادامه مطلب ...
رمان گرداب

رمان گرداب پارت 35

  کاش جای این عکس الان خودِ سوگل پیشش بود تا با تمام احساسی که بهش داشت بغلش می کرد و می بوسید… هرچند بخاطره دروغ هایی که گفته و کارهایی که کرده بود، بدجور دلخور و عصبانی بود اما از طرفی هم بهش حق میداد واسه نجات سورن تلاش کنه….. در هر صورت قرار نبود از این موضوع ساده

ادامه مطلب ...
رمان دل دیوانه پسندم

رمان دل دیوانه پسندم پارت 33

  دستمو روی دست های یخ زده ی بابا گذاشتم وگفتم؛ _نه بابا.. توروخدا کاری نکن.. من اصلا دلم نمیخواد رابطه ی پدروپسری شمارو بهم بزنم وبخدا همچین هدفی هم نداشتم.. _هیچ رابطه ی پدروفرزندی بین ما نبوده ونیست! من اگه با نامزد شدنتون مخالفت نکردم واسه این بود که گفتم دوستش داری وبه انتخابت احترام گذاشتم وگرنه هیچوقت راضی

ادامه مطلب ...
رمان گلادیاتور

رمان گلادیاتور پارت 92

  ـ من هیچ وقت تو هیچ مهمونی شرکت نکردم ……….. هیچ وقتم از اینکه شرکتم ندادن ناراحت و سرخورده نشدم . می دونی چرا ؟ چون همیشه همه من و به چشم یه موجود اضافی ، یه کلفت ، یه بدبختِ هیچی ندار که حق شرکت تو هیچ مهمونی رو نداشته ، دیدن ……….. اما وقتی پیش تو اومدم

ادامه مطلب ...
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 171

  ××××× «دستگاه مشترک مورد نظر خاموش می باشد!» – نه.. نه.. نـــــه! تو رو خدا نـــــه! میـــران! کجایی آخه تــــو؟ ای خدا به دادم برس! توی اتاق استراحتمون توی هتل نشسته بودم.. اشک می ریختم و زیر لب میران و صدا می زدم.. گوشیم حتی به اندازه ثانیه ای از دستم نمی افتاد و با اینکه صداش و تا

ادامه مطلب ...

رمان تاوان دل پارت 50

  تعجب کردم مامان بابا بودن!؟؟ حتما کاری براشون پیش اومده بود دوباره برگشتم و رفتم سمت در دستم رو جلو بردم و در رو باز کردم.. همینکه در باز شد من به جای مامان و بابا مردی رو دیدم که یه زمان عاشقانه دوسش داشتم سرش رو بلند کرد سر و وضعش چندان خوب نبود مات شدم اون اینجا

ادامه مطلب ...
رمان آرزوی عروسک

رمان آرزوی عروسک پارت 123

  _میشه بگی این کارهات چه معنی داره؟ واسه چی اومدی اینجا؟ واقعا درک کردن شرایط من اونقدر سخت و غیرقابل فهمه واست؟ _درست حرف بزن ببینم.. حواسم بود پسر بچه تازه کار که نیستم خرابکاری کنم وبیگدار به آب بزنم! _آقای عاقل و حرفه ای.. اگه بابام بود و تورو میدید چی؟ _اولا بابات نبود که اومدم جلو وگرنه

ادامه مطلب ...