14 شهریور 1401 - رمان دونی

روز: 14 شهریور 1401 (فرمت تاریخ آرشیو روزانه)

رمان رسپینا پارت 124

  هزینه اسنپ رو حساب کردم و پیاده شدم ، ساعت دوازده ظهر بود و تازه رسیده بودم ، عینکم رو گذاشتم تو کیفم و در رو باز کردم وارد شدم ، اول میخواستم حمام و توالتو بشورم ، آخرسر اتاقا ، لباسامو عوض کردم و اسپیکری که همراه خودم آورده بودم آهنگ پلی کردم اما با صدای خیلی بلند

ادامه مطلب ...
رمان گریز از تو

رمان گریز از تو پارت 55

  _من همچین فکر مزخرفی نکردم. سرش چنان با ضرب بالا آمد که درد بدی مهره های گردنش را لرزاند. ماهرخ لب گزید و ارسلان با نگاهی به چشم های خشک شده و لب های نیمه بازش گفت: _تو هم این بساطت و جمع کن برو تو اتاقت. اونجا میتونی راحت ذوق کنی و بخندی… چشم های یاسمین بین مردمک

ادامه مطلب ...
رمان بوسه بر گیسوی یار

رمان بوسه بر گیسوی یار پارت 85

  حرصش میگیرد و میگوید: -اصلا چرا داریم درموردِ اون حرف میزنیم؟! چرا حرف بهادر وسط کشیده شد؟ وای نه من همچنان میخواهم حرف درمورد بهادر باشد! و او بیشتر درموردش برایم بگوید!! -چون تو میدونی من چه همسایه ی لعنتی و عجیبی دارم و نگرانمی! ناراحت میگوید: -نگرانی من تاثیری توی تصمیمت داره؟! با مکث میخندم: -نه خب! -پس

ادامه مطلب ...

رمان ناسپاس پارت 89

  جواب من هردو رو صم بکم کرد…. اونا همون واکنشی رو بروز دادن که قابل حدس بود. من خودمم هنوز باورم نمیشد هرچند قرار بود بهای سنگینی رو براش بپردازم! غلام درحالی که دستشو گذاشته بود روی کلاهش تا از سرش نیفته بدو بدو به سمتم ما اومد و پرسید: -چیه چیشده؟ یارو آقا سیکه کی بود؟ لامصب ماشین

ادامه مطلب ...
رمان دلارای

رمان دلارای پارت 197

  _ مثل گشنه ها با من حرف نزن فکر کردی از کنار خیابون دختر جمع کردی؟ یادت رفته بذار یادداوری کنم که خانواده من سرشناس تر از خانواده تو نباشن کمترم نیستن ارسلان بی توجه به او دستی به معنای (بروبابا) در هوا تکان داد و در موبایل غرید _ چرا مزخرف میگی اونجا بودم فکتو نیاوردم پایین عقل

ادامه مطلب ...

رمان مجبوری نفس بکشی پارت یازدهم

…‌‌ ….بهتر بود دیگه چیزی نگم بهشون خواستم برم تو اتاق که مامان جلو رامو گرفت   -یعنی چی که می خوای بری ها؟ نمی‌ذارم بری حتی شده تا آخر عمرت باید فلج بمونی حق نداری از آقاجونت کمک بخوای فهمیدی؟   -نه نفهمیدم، مامان خانم ماشالله عقل دارم بچه ۱۵ ساله که نیستم خودم میدونم دارم چیکار میکنم فهمیدی؟

ادامه مطلب ...
رمان طلوع

رمان طلوع پارت ۲

  از چیزایی که آوردم یه بسته مرغ بیرون میارم و بقیه رو میذارم تو یخچال…. کاشکی هوا اینهمه سرد نبود تا هر چی وسیله تو اتاق بود رو مینداختم بیرون و میشستم…. نمیدونم ساره چطور میتونه اینجا نفس بکشه… خیلی گشنمه ولی هر کار میکنم که بتونم تو اتاق چیزی بخورم نمیشه….همه جا به طرز چندش اوری کثیفه… الان

ادامه مطلب ...
رمان عشق با چاشنی خطر

رمان عشق با چاشنی خطر پارت 6

  _دایی من یکی دیگه رو دوست دارم بعدم این پسره اصلا خواستگار من نیومده معلومه که اونم راصی نیست دایی: اگه اینجوری که تو میگی باشه و اونم راضی باشه میتونی باهاش صحبت کنی و یک قرداد توافقی بین خودتون دوتا باشه که بعد از یه سال از هم طلاق بگیرید چطوره؟ _عالیه ولی چطور به امیر بگم اگه

ادامه مطلب ...
رمان گرداب

رمان گرداب پارت 38

  از ته گلوم جیغ میزدم و صدام میپیچید اما خبری از کسی نبود که بیاد… همینطور جیغ می زدم و کمک می خواستم و بینش سامیار رو هم صدا می کردم..می ترسیدم یه وقت از حال بره…. با سر انگشت هام اروم چند بار زدم روی گونه اش: -سامیار صدامو می شنوی؟..تورو خدا مقاومت کن..بالاخره میان کمکمون…. برای اینکه

ادامه مطلب ...
رمان دل دیوانه پسندم

رمان دل دیوانه پسندم پارت 36

  پوزخند تلخی گوشه ی لبم نقش بست! هنوزم سر حرفش وشرطش مونده بود و انگار هیچ چیز تصمیمش رو عوض نمیکرد.. حتی ناراحتی من.. حاضرنبود بخاطر کسی که مثلا عاشقشه از شرط مسخره اش بگذره! بی حوصله دستی به صورتم کشیدم وگفتم؛ _مازیار میخوام باهات رک و بی پرده حرف بزنم.. ببخشید اما من تصمیم گرفتم واسه زندگی وآرامش

ادامه مطلب ...
رمان عشق با چاشنی خطر

رمان عشق با چاشنی خطر پارت 5

  که یه موتوری وایساد موتورش از اون خفنا بود. پسره از موتورش پیاده شد ولی کلاهشو بیرون نیورد همونجوری اومد سمتمون و گفت:مشکلی پیش اومده خانم؟ _مزاحمم شدن موتوری رو به پسره کرد و گفت:بزنید به چاک مزاحم:اگه نزنم به چاک چی همون موقع موتوریه رفت جلو شو یدونه مشت زد تو دهنش که پسره پخش زمین شد اون

ادامه مطلب ...
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 174

  شاید اگه از عقلم استفاده می کردم برای تجزیه و تحلیل حرفش.. باید.. باید بهش شک می کردم ولی اون لحظه.. فقط قلب و احساسم بود که داشت برام تصمیم می گرفت. انقدری که دستم و روی صورتش گذاشتم و با فکر به اینکه شاید.. فکر نبودن و رفتن من.. تاثیری داشته توی این حال پریشونش لب زدم: –

ادامه مطلب ...

رمان تاوان دل پارت 53

  کاش هیچ وقت مامان این حرف رو نمی زد اصلا نمی دونم چکار کنم باید چکار کنم!؟؟ راه درست کدومه بابا من باید از کدوم راه برم ‌. کدوم رو انتخاب کنم ‌..انتقام و پول یا گذشت و خانواده ای که داخلش بزرگ شدم.. کدومش بابا!؟؟ صدایی از پشت سرم اومد مامان بود باعث شد برگردم. -انتقام و پول…

ادامه مطلب ...
رمان آرزوی عروسک

رمان آرزوی عروسک پارت 126

  یه کم مکث کرد و درحالی که حس کردم واسه گفتن حرفش تردید داره گفت: _شاید این حرفم رو هیچوقت باورنکنی وباخودت یه جوردیگه تعبیرش کنی.. شایدم بعدا از گفتنش پشیمون بشم.. نمیدونم.. اما میخوام یه چیزی رو بهت بگم که یه جورایی سند اثباط رابطه ی جفتمون کنی و بفهمی من تورو واسه یک عمر میخوام.. باکنجکاوی سری

ادامه مطلب ...