رمان عشق صوری پارت 247
خندیدم و گفتم: -دستتو خونده! لبهاشو رو هم فشرد و با تکون سرش بعد از چند لحظه سکوت گفت: -اهمممم…تا بهش گفتم میخوام با مونا برم فهمید چه نقشه ای توی سرم. آخه توری که خودم دلم میخواست یکم لختیه اما خیلی قشنگ بود….ولی هر توری خریدم عکسش رو واسه تو میفرستم! بوسش کردم و گفتم: -باشه…قبول! من مطمئنم