22 مهر 1401 - رمان دونی

روز: 22 مهر 1401 (فرمت تاریخ آرشیو روزانه)

رمان گریز از تو

رمان گریز از تو پارت 91

  _نه آقا… فکر کنم تیراندازی اطراف روستاست کسی داخل نمیاد. محمد آشفته دور خودش چرخید: اگه الان چند نفری بریم بیرون اوضاع بدتر میشه. شک میکنن بهمون! سمت دیلان برگشت: شما ساکنین روستا رو کامل میشناسین؟ زن به سختی زبان باز کرد: اره کاکه. ولی مردهاشان الان نیستند. بهرام جلو رفت: محمد اقا روستا کوچیکه. خانم گم نمیشه میتونه

ادامه مطلب ...
رمان بوسه بر گیسوی یار

رمان بوسه بر گیسوی یار پارت 121

  نخیر… دست بردار نیست و میخواهد با نگاهش قورتم دهد! -چیه؟!! نفس بلندی میکشد. از شرم گذشته… دیگر پریده ام دیگر! -باور کن من حالم خوبه… سالمم… دارم از هوای خوب بهاری لذت میبرم… شما بفرما به مهمونت برس! ماتِ من مانده و من دلم میخواهد به خاطر حال خرابم بمیرم و خود را از این دنیای مزخرف خلاص

ادامه مطلب ...
رمان عشق با چاشنی خطر

رمان عشق با چاشنی خطر پارت 50

  _امشب از اون شَباس که فکر مرگ داره بازیم میده از اون شبا که نفسم بالا نمیاد از اون شبا که میخوام بمیرم از اون شبا که دلم یه بغل میخوادُ کسیو ندارم از اون شبا که خوابم نمیبره از اون شبا که آرزو میکنم صُبح نشه عسل:آرام اینا چی بود که تو گفتی؟ _نمیدونم عسل نمیدونم من اونشب

ادامه مطلب ...
رمان دختر نسبتاً بد فصل دوم

رمان دختر نسبتاً بد فصل دوم پارت 11

  درحالی که دکمه های پیرهنشو یکی یکی وا میکرد تا در کمتر  از چندثانیه مثل پسرش خونه زو تبدیل کنه بازار شام ، خندید و گفت: -باشه از این به بعد حال تورو میپرسم بعد اونو! با خستگی خودشو انداخت رو مبل. چیزای توی دستشو انداخت کنار و بعد جورابهاشو دراورد  و لنگهاشو دراز کرد رو میز. نتونسته بود

ادامه مطلب ...
رمان عشق ممنوعه استاد

رمان عشق ممنوعه استاد فصل دوم پارت 9

  _میدونی این طور نبوده و اصلا روحش از وجود گندم خبر نداره برای همین نمیخوای دربارش صحبت کنی آره نازی ؟! _اون لیاقت پدر بودن نداشت حالا تمومش کن به اجبار سکوت کرد و سری به نشونه تاسف به اطراف تکونی داد باید یه فکری برای جایی که میخواستم بمونم بکنم خداروشکر گُل بانو دیگه حرفی در این مورد

ادامه مطلب ...

رمان تاوان دل پارت 76

  نگاه اونگ سمتم کشیده شد اول تعجب کرد بعد چهار روز دست از اون قهر کردن برداشتم تک ابرویی بالا انداخت و گفت: اشتی کردی ؟؟ مامان ستاره تعجب کرد با چشم های گرد شده گفت : مگه شما قهر بودین!؟ چشم غره ای برای اونگ برای این دهن لقیش رفتم من نذاشته بودم مامان ستاره بفهمه. لبخند زوری

ادامه مطلب ...