رمان گریز از تو پارت 94
یاسمین پشت چشمی نازک کرد و روی تشک نشست. اتاق گرم بود و به همین خاطر مجبور شده بود بیشتر لباس هایش را درآورد. کش و قوسی به تنش داد و موهای بلندش را با گیره بالای سرش بست. ارسلان تمام مدت خیرت اش بود که دخترک بیخیال پرسید: متین چیشد؟ پیداش کردین؟ _اره… لپات چرا سرخ شده؟ یاسمین