رمان گریز از تو پارت ۱۰۱
دانیار نگاهی به اطرافش انداخت و انگشتانش دور فنجان قهوه حلقه شد. لبخند زد… سرد و بی روح! طعم مرد مقابلش از یک روباه هم بیشتر بود! _دعوت کردن من به ویلای شخصیت حتما دلیل خاص و مهمی داره شاهرخ خان. شاهرخ تک تک حرکاتش را پایید. داشت ریسک میکرد اما دشمنی او با ارسلان یک امتیاز مثبت بود