28 آبان 1401 - رمان دونی

روز: 28 آبان 1401 (فرمت تاریخ آرشیو روزانه)

چون عاشقت شدم پارت ۱۲

ویرایش پارت ۱۲ با هم به داخل آسانسور رفتیم. کسری شماره طبقه هفت رو زد. نگاه به اعداد طبقات انداختم. این برج کلا سیزده طبقه داره. – بانوی زیبای من به چی فکر می‌کنه؟ _ به تعداد طبقات نگاه می‌کردم. کسری من و در آغوشش کشید و بوسه ای نرم روی گونه ام کاشت. این بوسه برابر شد با ایستاده

ادامه مطلب ...

رمان ناسپاس پارت 132

    اینو گفت وبه سمت تخت رفت.روش دراز کشید. چرخیدم سمتش و بهش نگاه کردم. پاهاش رو از هم وا کرد و شورتش رو با کلی ناز و ادا و حرکات صک*صی و لوند از پا درآورد. اونو جلوی بینیش گرفت و گفت:     -اوممم…چه بوی خوبی…     حرکاتش هر مردی رو دیوونه میکرد. هر مردی رو

ادامه مطلب ...

“خدمتکار عمارت درد” پارت 47

    دیگه تا رستوران نیلو پیاده رفتیم تو مسیر آخر نقشه ام جواب داد دانیال باهم آشتی کرد   اونم ازت معذرت خواهی کرد که نبايد منو تحریک می کرد میرفتم سمت این چیزا   رسیدم به رستوران یه رستوران شیک و مجلسی اسم رستوران معنیش به زبان آلمانی میشد روشنایی   واقعنم مثل اسمش روشن بود   دم

ادامه مطلب ...
رمان عشق با چاشنی خطر

رمان عشق با چاشنی خطر پارت 67

  _پس چرا اون روز زر زدی که اشکی هیچ دختری رو به جز من به خونش راه نداده هان؟؟؟؟ گوشیم زنگ خورد که رد تماس دادم نگهبان به عصبانیت من توجه نکرد و با هیجان گفت:خب این همون دختریه که گفتم گریه میکرد و به آقا میگفت عاشقتم ولی آقا بهش محل نداد فقط یه نگاه بهش کرد که

ادامه مطلب ...

چت روم”عاشقانه95″🐣

سلامتی ما دخترا… که اگه نباشیم … تموم عروسکای دنیا بی مادر میشن! رنگای صورتی توی مغازه ها خاک میخورن! لواشک فروشیا ورشکست میشن! خونه سوت و کور میمونه وکسی نیست جنگولک بازی در بیاره! دیگه کسی نیست مامانا بهش غر بزنن! پسرا دقققققق میکنن! سوسکا افسردگی میگیرن چون کسی نیست ازشون بترسه! توی یخچال ها جای سالاد خالی بود!

ادامه مطلب ...
رمان دل دیوانه پسندم

رمان دل دیوانه پسندم پارت 82

    صدای مازیار بود. آره صدای خودش بود. مطمئن بودم.   دستم رو گذاشتم جلوی دهنم. بیشتر دقت کردم ببینم چی میگه.   صدای سروش هم اومد. _ در جریان نبودم. کسی به من اطلاعی نداد قربان.   از کجا باید می دونستم؟   چشمام کم مونده بود از حدقه بزنه بیرون؟ قربان؟   _ همون احمقی که باهاش

ادامه مطلب ...
رمان گلادیاتور

رمان گلادیاتور پارت 126

      نگاه حمیرا ریز بینانه تر شد ……….. هیچ کس در این عمارت مجلل و اَعیانی عادت به خوردن نان و پنیر نداشت .       ـ پس اگه برای خودت نمی خوای ، برای کی می خوای ببری ؟       ـ یزدان .       ابروان حمیرا اندکی درهم فرو رفت :  

ادامه مطلب ...
رمان دلارای

رمان دلارای پارت 247

    ارسلان بی اعصاب غرید   _ امشب بیشتر از کوپنت رو مخمی یک بار دیگه صدا زرزرت در بیاد میندازمت رو تراس تا صبح یخ بزنی   دلارای بلند تر هق زد   مثل دیوانه های بستری در تیمارستان   موهای خودش را چنگ زده بود و تنها جیغ می‌کشید   ارسلان برای لحظه ای خیال کرد عقلش

ادامه مطلب ...
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 222

  برگشتم سالن و رو به همکارم که داشت می رفت سمت میز مشتری تا سفارش بگیره گفتم: – می خوای من برم؟ – نه عزیزم خودم می رم.. تو به مشتری بعدی برس! سری تکون دادم و برگشتم سمت در ورودی تا به محض اومدن مشتری جدید برم به استقبالش و جلوی چشم سمیعی که اومده بود تو سالن

ادامه مطلب ...
رمان آوای نیاز تو

رمان آوای نیاز تو پارت 53

    تعجب کرد، شاید توقع همچین جوابی از جانب من نداشت؛ ابروهاش و داد بالا و گفت: _دوست داری روابط جنسی بینمون باشه؟   ازین صراحت کلامش یکم خجالت کشیدم و نگاهم و ازش گرفتم، آروم طوری که خودمم با زور می‌شنیدم گفتم: _یه تایمی آره… اون موقع که خودم و به آب و اتیش میزدم برای این که

ادامه مطلب ...