رمان ناسپاس پارت 139
درگیر من شده بود! میتونستم این درگیری رو به همه و حتی خودش اثبات کنم! یلدا سقلمه ای به پهلوم زد وبا بالا و پایین کردن ابروهاش گفت: -ای شیطون! شماره رد و بدل کردی باهاش آره !؟ از گوشه چشم نگاهی به صورتش که تلفیقی بود از دو حالت شیطنت و خباثت انداختم و بعد پرسشی گفتم: