25 آذر 1401 - رمان دونی

روز: 25 آذر 1401 (فرمت تاریخ آرشیو روزانه)

رمان ناسپاس پارت 139

    درگیر من شده بود! میتونستم این درگیری رو به همه و حتی خودش اثبات کنم! یلدا سقلمه ای به پهلوم زد وبا بالا و پایین کردن ابروهاش گفت: -ای شیطون! شماره رد و بدل کردی باهاش آره !؟ از گوشه چشم نگاهی به صورتش که تلفیقی بود از دو حالت شیطنت و خباثت انداختم و بعد پرسشی گفتم:

ادامه مطلب ...
رمان یاکان

رمان یاکان پارت 76

    بی حرکت چشم توی چشم تو فاصله ی چند سانتی نگاهش کردم. صورتش هرلحظه سرخ تر می شد. بعد از چند لحظه چشم هاش رو بست و نفس عمیقی کشید! نفسش رو بلعیدم و با بستن چشم هام بی قرار بوسیدمش… حاضر بودم برای مردن توی این لحظه، لمس بیشتر این تن، حس این بوسه و نوازش دست

ادامه مطلب ...
رمان عشق با چاشنی خطر

رمان عشق با چاشنی خطر پارت 83

    یه نگاه به دور تا دور اتاق اشکی کردم که فکم افتاد کف زمین از بس که قشنگ بود. همه چیز دقیق و دکوراسیونش سبک کلاسیک به همراه مبلمان کلاسیک بود و نورپردازیش هم خوب بود و طراحی کتابخانه و قفسه برای فایل ها که پشت میزش قرار داشت هم محشر بود. لب کلام خیلی قشنگ بود. اصلا

ادامه مطلب ...
رمان یاکان

رمان یاکان پارت 75

      راشد و نوید کف دست هاشون رو به هم کوبیدن. _اینه… برو شوکا بهشون نشون بده این دختر وحشی کیه! نگاه عصبی بهشون انداختم و بعد با نگرانی به سمت شوکا برگشتم. _خطرناکه شوکا با طناب اینا نرو توی چاه… سرعتت رو بیار پایین.   با حالت خاصی عینک دودی رو به چشمش زد و نگاهی بهم

ادامه مطلب ...
رمان دختر نسبتاً بد فصل دوم

رمان دختر نسبتاً بد فصل دوم پارت 20

        کاملا مشخص بود از دیدنم جاخورده. خصوصا وقتی منو با اون حالت پریشون و بهم ریخته دید. سری تکون داوم و بی مقدمه پرسیدم:     -سلام سهند…تو از بهار خبر داری !؟     بیشتر جاخورد.اول که بربر نگاهم کرد و بعد هم گفت:     -نه! مگه…مگه نیست ؟     سرمو با اندوه

ادامه مطلب ...
رمان عشق ممنوعه استاد

رمان عشق ممنوعه استاد فصل دوم پارت 18

    بخاطر همین حرف نیره به انتظار نشستم و همینطوری شد که چندساعتی گذشت و باز خبری از محمود نشد   بلند شدم و همونطوری که گندمی که مشغول بازی با علی بود رو صدا میزدم خطاب به نیره گفتم :   _من برم دیگه دیر شد   _عه کجا ؟؟ بمون تا بیاد دیگه اینجا هم که غریبه

ادامه مطلب ...
رمان دالاهو

رمان دالاهو پارت 2

    انقدر زود خطبه عقد خونده شد که من حتی فرصت نکردم توی افکارم یه شانس دوباره به یاسر بدم. یاسر؟ باید از این به بعد اینجوری صداش میزدم؟   قطره اشک سمج از گوشه چشمم سرازیر شد بی اون که دلیل قانع کننده ای داشته باشم. حتی مامان هم میدونست من از این ازدواج راضی نیستم اما هر

ادامه مطلب ...
رمان آوای نیاز تو

رمان آوای نیاز تو پارت 80

    چند لحظه سکوت کردم اما باز ادامه داد _من نمیگم رابطم با تو فقط از روی احساساتم بود، نه برای ثابت کردن و جدی کردن این رابطم بود از قصد و نیتم بود اما دیگه من چطوری به تو بفهمونم تمام این کارای من به خاطر اینه که بمونی کنارم؟ که بیشتر مال منی شی بیشتر وابستم شی

ادامه مطلب ...