رمان گرداب پارت 107
پشت چشمی نازک کردم و با ناز گفتم: -بخاطره دخترت بوده نه من.. -من الان مثل گرگی هستم که از قفس ازاد شده..ناز کن تا قشنگ یه لقمه ت کنم… بلند خندیدم و روی سینه ش رو بوسیدم: -خدا به دادم برسه..بوهای خوبی نمیاد.. دستش رو لای موهام برد و محکم تکون داد و بهمشون