14 اردیبهشت 1402 - رمان دونی

روز: 14 اردیبهشت 1402 (فرمت تاریخ آرشیو روزانه)

رمان طلوع

رمان طلوع پارت ۹۹

    دنبال صدا میرم ولی انگاری هر چی جلوتر میرم انرژیم کمتر و کمتر میشه تا جایی که با زانو محکم زمین میخورم….       نفس نفس میزنم و صدای کمک خواستن مردی که اسمم رو صدا میزنه لابلای صدای باد گم میشه….       مه شدید باعث میشه سرم رو هر طرفی که بچرخونم چیزی رو

ادامه مطلب ...
رمان دلارای

رمان دلارای پارت 283

    جمیله بالاخره نفسش را بیرون داد و کمی آرام گرفت   با چاپلوسی تایید کرد   _ کاری میکنیم هاتف خان انگشت به دهن بمونه آقا دخترا رو آماده میکنم و…   آلپ‌ارسلان جمله اش را قطع کرد   _ همشون نه! حتی یک حرکت اشتباه نمیخوام حمیله فقط یکیشونو بفرست   جمیله خندید   _ حوریا رو

ادامه مطلب ...
رمان آووکادو

رمان آووکادو پارت 32

    حرفی که نمی‌زند، امید می‌پرسد   – حله دیگه؟!   زبانش را آرام روی لب‌هایش می‌کشد… می‌ترسد… از فرداهای نامعلومش می‌ترسد… از سرنوشت ویران شده‌اش می‌ترسد… از همه چیز و همه چیز می‌ترسد و ترس انگار بعد از آن شب توی وجودش لاله کرده است…   سرش را بالا پرتاب می‌کند… شاید بتواند خودش را از بند ازدواج

ادامه مطلب ...
رمان آس کور

رمان آس کور پارت 11

    سراب چون برق گرفته ها نگاهش میکرد. لباس زیرش را چگونه پیدا کرده بود؟!   _ پس از این توری موریام داری؟ اون روز که یدونه از این مامان دوزا پات بود، بخشکی شانس!   سراب شوکه شده تکانی خورد و تمام تنش از یادآوری آن روز گر گرفت. آب دهانش را به زور بلعید تا گلوی خشک

ادامه مطلب ...
رمان قایم موشک

رمان قایم موشک پارت 27

    – من یه سال با این سطح شعورت تو یه اتاق مشترک دووم نمیارم جناب!   خواب آلود می‌گه:   – هوم؟   چشمام مثل جغد گرده و هنوز خواب به چشمم نیومده. امیر کی وقت کرده بود شیش تیکه بشه؟ جل الخالق!   – می‌گم فردا برو یه تخت بخر بذار تو اتاق اونوری. من برم اونجا

ادامه مطلب ...
رمان عشق ممنوعه استاد

رمان عشق ممنوعه استاد فصل دوم پارت آخر

    چندروزی از آخرین روزی که ناهید رو دیده بودیم میگذشت و هیچ خبری ازش نبود درست طوری که انگار از اولم نبوده   درسته من به زندگی فقیرانه عادت داشتم ولی میدیدم چطور آراد داره اذیت میشه مخصوصا با شرایطی که توی اون اتاق داشتیم و هیچ وسیله درست درمونی نداشتیم و به زور بایستی شکممون رو سیر

ادامه مطلب ...
رمان گرداب

رمان گرداب پارت 155

    لبخندی بهش زدم و به چشم های نمناکش نگاه کردم: -خوبی؟..   انگشت شصت و اشاره ی دست راستش رو روی چشم هاش کشید و لب زد: -خوبم..   -می خواهی یکم حرف بزنیم؟..   سرش رو به چپ و راست تکون داد: -چیزی نیست..سوگل بیمارستان بود..مرخص بشه میان…   صورتم تو هم رفت و با نگرانی قدمی

ادامه مطلب ...
رمان ماهرخ

رمان ماهرخ پارت 26

      ترانه و ماهرخ توی آشپزخانه مشغول کمک به صفیه بودند که ترانه نتوانست ساکت بماند و رو به ماهرخ گفت: دقیقا هرچی از بهزاد می دونی بهم بگو…!     همزمان دهان ماهرخ و صفیه باز ماند. سپس نگاهی بهم کردند و ماهرخ گفت: اینقدر سریع…؟!     ترانه بی حوصله گفت: رفته تو مخم و هیچ

ادامه مطلب ...

رمان نغمه دل پارت27

(راوی) مریم بانو از جمله مائده جا خورد، زهره هیچوقت طی هشت سال زندگیش اونو مادر صدا نرده بود یا بی دلیل بغلش نگرفته بود با اینکه زهره عین دختر نداشته اش دوست داشت ولی زهره با دوری از او باعث دلگیر شدنش شد اما بخاطر ارامش پسرش حرفی نمیزد ولی حالا این دختر بچه کنارش که کن از بچه

ادامه مطلب ...
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 306

        خسته بودم.. هم خسته جسمی.. هم روحی ولی.. این خستگی حتی بعد از خالی کردن خودم.. از حرف هایی که توی دلم تل انبار شده بود برطرف نشد که هیچ.. حتی.. حتی خسته تر هم شده بودم! یه روز خودم به میران گفتم که این انتقام هیچ فایده ای برات نداره و هیچ وقت قرار نیست

ادامه مطلب ...
رمان دلارای

رمان دلارای پارت 282

          دو ساعت گذشته بود   بچه هر چند دقیقه یاد مادرش میکرد و جیغ می‌کشید اما بعد از گذشت مدتی خسته می‌شد و با بدخلقی خیره او می‌ماند   مشغول بستن ساعتش بود که صدای زنگ موبایلش بلند شد   هاوژین دوباره زیر گریه زد و طوطی وار تکرار کرد   _ ماما … ماما

ادامه مطلب ...
رمان آوای نیاز تو

رمان آوای نیاز تو پارت 205

    نگاهم و به فرزان دادم که یخ یخ به پدرش نگاه میکرد و من خوب می‌دونستم این چهره ی بی تفاوت نقابی بیش نیست و از دورن آشوب! نگاهم به فرزان بود اما با صدای گرومپ چیزی نگاهم و هول زده دادم به پدرش که از روی صندلی میز ناهار خوری افتاده بود و بدنش میلرزید طوری که

ادامه مطلب ...