روز: خرداد ۱۰, ۱۴۰۲ (فرمت تاریخ آرشیو روزانه)

رمان بوسه بر گیسوی یار

رمان بوسه بر گیسوی یار پارت ۱۸۹

آنجا را بوسه باران میکند! هرچقدر من میخندم و قلقلکم می شوم، او بیشتر و پرشورتر میبوسد! در آخر زیر گلویم میگوید: -من می میرم واسه این خنده هات دختر! تو فقط بخند خوشگله! قلبم از هیجان رو به انفجار میرود! خنده ام کم کم ته میکشد و به جایش تنم است که گرم میشود. نفسم است که تند میشود.

ادامه مطلب ...
رمان بوسه بر گیسوی یار

رمان بوسه بر گیسوی یار پارت ۱۸۸

    حتی چشمانم را هم روی هم میفشارم و هم خجالت میکشم، هم نمیدانم چه بگویم! اعتراف میکنم که حرفهایش… درست است! او چند لحظه ی دیگر با خنده میگوید: -بگیر بخواب… و بیرون میرود و در را میبندد. با رفتنش د ِم عمیقی میگیرم و بازدمم را فوت میکنم. طاق باز روی تخت می افتم. قلبم با سرعت

ادامه مطلب ...
رمان حورا

رمان حورا پارت ۵۸

        ان روز هم مثل باقی روزها گذشت، ذهنم مدام میگفت اگر بی کس‌تر ازین شوم چه؟ اگر واقعا بخاطر لاله طلاقم دهد؟ کجا بروم؟   اصلا چه کسی را دارم که به او پناه ببرم؟ کودکی سخت و طاقت فرسایم که انگونه گذشت و اقوام و فامیلی هم برای اطمینان و پذیرش ندارم.   چه کسی

ادامه مطلب ...
رمان هامین

رمان هامین پارت ۳۱

    _ این‌ها هم جدید ترین کالکشن زمستونمونه.   دوتای دیگه از دستیار‌های فروش، یه رگال لباسو به سمتون آوردن.   _ از بهترین کارهامونه؛ پارچه‌ها همگی سبک و نرمن. روی پوست حس خوبی داره.   تصمیممو گرفتم. بیشتر اینجا موندن جز به زحمت انداختن فروشنده‌ها و خجالت زده کردن خودم سود دیگه‌ای نداره.   به هرحال که نمی‌تونم

ادامه مطلب ...
رمان گلادیاتور

رمان گلادیاتور پارت ۲۰۹

        یزدان دست مشت کرد و دندان بر روی هم سایید ………….. کنترل خشم و عصبانیتش لحظه به لحظه سخت و سخت تر می شد .       سعی کرد با مخاطب قرار دادن فرهاد ، نگاه خیره و هرز او را از روی گندم بلند کند :       ـ از منم می پرسیدید

ادامه مطلب ...

دانلود رمان گناهکار pdf از فرشته تات شهدوست

  خلاصه رمان :       زندگیمو پر از سیاهی کردم. پر از نفرت و تاریکی..فقط به خاطر همون عذابی که همیشه ازش دَم می زد. انقدر که برای خودم این واژه ی گناهکار رو تکرار کردم تا تونستم کاری کنم بشه ملکه ی ذهن و روح و قلبم.اون شعارش دوری از گناه بود ولی عملش… یک گناهکار ِ

ادامه مطلب ...
رمان مانلی

رمان مانلی پارت ۲۱

#پارت_۲۱   •┄┄┄┄┄┅•🦋•┅┄┄┄┄┄•     انگار که خودش هم می‌دانست نامی شهیاد در تنها موردی که صبر ندارد همین مسئله است.   در خانه را باز کرد و دوباره روی مبلش نشست.   سیگار را روی لب‌هایش گذاشت و بدون روشن کردنش نفس عمیقی کشید تا بوی تند توتون مشامش را پر کند.   صدای قدم‌های محتاطش را که وارد

ادامه مطلب ...
رمان تارگت

رمان تارگت پارت ۳۲۹

        مکثی کردم و شاید فقط برای این که نشون بدم قرار نیست از این به بعد آدم بده قصه من باشم و حتی اگه طرف مقابلم دشمن مسلمم باشه.. هنوز می تونم نسبت بهش دلرحم باشم گفتم: – درباره ریتا هم.. اگه تو مشکلی نداشته باشی و.. نخوای که بیارمش و به عمه ات تحویلش بدم..

ادامه مطلب ...
رمان سال بد

رمان سال بد پارت ۸

    ***   توی اتاقش نبود !   ساک ورزشی اش را که وسط اتاق افتاده بود برداشتم و کنارِ دیوار گذاشتم .   در بالکن باز بود و جریان هوای سرد به داخل اتاق می وزید ‌. جلو رفتم و پرده ی مقابل پنجره را پس زدم .   شهاب داخل بالکن … تکیه زده به دیوارِ کوتاه

ادامه مطلب ...
رمان آوای نیاز تو

رمان آوای نیاز تو پارت ۲۳۷

  ×   آوا   خسته کیفم و رو شونم درست کردم احساس میکردم این قدر گرسنمه که یه آدم و میتونم بخورم!… سمت در خروجی شرکت داشتم میرفتم که نگاهم رو جاوید و آیدینی که از در شرکت وارد شدن زوم موند!… مثل همیشه در حال بگو مگو بودن و این وسط من چقدر دوست داشتم برم جاوید و

ادامه مطلب ...