18 خرداد 1402 - رمان دونی

روز: 18 خرداد 1402 (فرمت تاریخ آرشیو روزانه)

رمان آووکادو

رمان آووکادو پارت 48

    هق می‌زنم و با گریه جیغ می‌کشم   – به زور بود… اون بهم تجاوز کرد.   گریه می‌کنم و اما به خاطر کشیده شدن ریشه‌ی موهایم، توسط او، نمی‌توانم چهره‌اش را ببینم.   – من نمی‌خواستم… اون عوضی به زور بهم تجاوز کرد.   نمی‌بینمش اما واضح خشم و جنونش را از طرز نفس‌ کشیدن‌های خرناس مانندش

ادامه مطلب ...
رمان طلوع

رمان طلوع پارت ۱۱۶

  _ اینقده غذای بیرون خوردم که حالم از هر چی رستوران و بیرون بر و آشپزخونه ست بهم میخوره….     با صداش از فکر و خیال بیرون میام….     _ همیشه اینقده سحرخیزی…     ساعت دوازده و نیمه ظهره و میدونم که طعنه میزنه…البته به شوخی…     سرم بالا میاد و بهش نگاه میکنم….  

ادامه مطلب ...
رمان آس کور

رمان آس کور پارت 26

    رسا زبانش را گوشه لپش نگه داشت و کمی فکر کرد. نمیخواست بگوید که احتمال زنده ماندن سراب و لو رفتنشان کم است!   بعد از کمی بالا و پایین کردن افکارش، به ناچار به دروغ متوسل شد.   _ تو فعلا همینو بگو تا گیر نیفتی. تا دختره عملش تموم شه و به هوش بیاد و بتونه

ادامه مطلب ...
رمان قایم موشک

رمان قایم موشک پارت 31

    عصبی پاهام رو تکون می‌دم. نمی‌دونم چقدر گذشته که صدای زنگ موبایلم بلند می‌شه. شیرجه می زنم رو گوشیم‌. قلبم می‌خواد از سینه دربیاد. تماس رو با دستی لرزون وصل می‌کنم و منتظر به صحنه‌ی روبروم خیره می‌شم. تو دلم می‌گم:   – خدایا خودت مراقب این بیشعور باش.   دوربین خودم رو قطع می‌کنم که فاطیما صورت

ادامه مطلب ...
رمان ملورین

رمان ملورین پارت 47

    مادرش محکم بازویش را چنگ زده و گفت:   – الله و اکبر یه موقع خجالت نکشی!   بیخیال شانه بالا انداخته و گفت:   – نه چرا خجالت بکشم؟ شما یه جوری دارین رفتار میکنید که انگار اونی که قراره زندگی کنه شمایین نه من!   با انگشت به پدرش اشاره زده و ادامه داد:   –

ادامه مطلب ...
رمان بوسه بر گیسوی یار

رمان بوسه بر گیسوی یار پارت 205

  با مکث میگویم: -میریم بالا… میان حرفم میگوید: -خودت خوردی؟ دریغ از یک قاشق! -میرم بالا میخورم… -بشین باهم بخوریم! 1096#پست نمیخواهم کوتاه بیایم و مشکلمان حل نشده بماند! بنابراین میگویم:     -نمیخورم… دستم را میکشد: -بشین من بخورم… دهان باز میکنم برای مخالفت، اما نمیگذارد و زودتر میگوید: -بشین حوری… کاریت ندارم، حرفم نمیزنم… فقط بشین باهم

ادامه مطلب ...
رمان بوسه بر گیسوی یار

رمان بوسه بر گیسوی یار پارت 204

  که من امین حرفهایش نبودم و حرفهایی که به سختی با من درمیان گذاشته بود را تف کردم توی صورتش! اما بازهم به خودم حق میدهم که بترسم، دور شوم، ناراحت باشم، توضیح بخواهم! اگر دوستم دارد، باید برای داشتنم، اطمینان خاطرم، ماندنم، بیشتر از اینها تلاش کند و آخر چرا دختری که در گذشتهاش بود، باید بیاید و

ادامه مطلب ...
رمان گرداب

رمان گرداب پارت 170

    سوگل یکی یکی بغلمون کرد و بازم تشکر کرد و ازمون خواست بریم حتما تهران و بهشون سر بزنیم که قول دادیم هرموقع تونستیم بریم….   سوگل رفت عقب کنار شوهرش ایستاد و سورن جلو اومد..   نفس عمیقی کشید و لبخندی به مامان زد و تو یک حرکت دوباره بغلش کرد…   صدای گریه ی اروم مامان

ادامه مطلب ...
رمان مانلی

رمان مانلی پارت 28

#پارت_28   •┄┄┄┄┄┅•🦋•┅┄┄┄┄┄• چانه‌اش را بالا گرفت و انگار که اتفاقی نیفتاده باشد گفت: خب. بریم؟   نوید سریع گفت: استاد چی بهت گفت؟   باربد صدایش را صاف کرد و با گرفتن کوله‌ام مرا پشت سرش کشید. _گفت رفتی بیرون فضولای پشت درو بشمار!   وحید چشمکی زد و خندید. _حسابی ماتحتت رو سوزونده‌ها چرا پاچه ما رو می‌گیری؟

ادامه مطلب ...
رمان ماهرخ

رمان ماهرخ پارت 41

      از کارگاهش بیرون زده و می خواهد سمت ماشینش برود که با دیدن شاهین می ایستد. ـ او اینجا چه می خواست…؟!   شاهین جلو امد و سلام کرد…   -اینجا برای چی اومدی…؟!   شاهین دل تنگ نگاهش می کند. عاشق است دیگر…   -دلم برات تنگ شده بود بی معرفت…!!!   پوزخند می زند. دل

ادامه مطلب ...

دانلود رمان سرپناه pdf از دریا دلنواز

خلاصه رمان :       مهشیددختری که توسط دوست پسرش دایان وبه دستورهمایون برادرش معتادمیشه آوید پسری که به خاطراعتیادش باعث مرگ مادرش میشه وحالاسرنوشت این دونفروسرراه هم قرارمیده آویدبه طور اتفاقی توشبی که ویلاشو دراختیاردوستش قرارداده بامهشید دختری که نیمه های شب توی اتاق خواب پیداش میکنه درگیر میشه آوید به خاطر عذاب وجدانی که از گذشته داره

ادامه مطلب ...
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 336

نگاهش انقدر طولانی شد که چند تا از بچه های ردیف جلو سرشون و به عقب برگردوندن تا ببینن مسیر این نگاه خیره دقیقاً کجاست و همه اشون به من.. یا جایی حوالی من رسیدن. که بالاخره بعد از چند لحظه نگاهش و گرفت و با صدای بلند و رسایی که توی کلاس اکو می شد.. مشغول توضیح دادن درباره

ادامه مطلب ...
رمان آوای نیاز تو

رمان آوای نیاز تو پارت 244

    بی توجه به این که کیه دوباره سرم و تو دفتر دستک جلو روم بردم   _سلام! خودکار تو دستم با شنیدن این صدا خشک شد! صدایی که اصلا انتظارش رو نداشتم… سرمو بالا آوردم و با دیدن قیافش متعجب تر هم شدم چند روزی میشد نیومده بود و به خیالم دیگه‌ هم بعد اون حرفایی که زده

ادامه مطلب ...