رمان آووکادو پارت ۴۹
گفته بود قرار است آوار شود بر سر ماجد! تنم بیشتر میلرزد و اینبار قرار بود چه گندی بزند؟ سرم ویتامینهی بد رنگی که به دستم وصل است را از رگم جدا میکنم و از روی تخت پایین میروم. اما میان راه با دیدن خودم توی آینهی قدی اتاق نفسم تنگ میشود… شوکه خودم را سمت