روز: خرداد ۳۱, ۱۴۰۲ (فرمت تاریخ آرشیو روزانه)

رمان حورا

رمان حورا پارت ۶۷

        اخم کرده دهان گشود حرفی بزند که صدای بوق ماشینی از بیرون، نشان داد آژانس رسیده!   معطل نکردم، دوست نداشتم با او در این شرایطی که لاله و مادرش از هر طرف زخم زبان میزدند هم کلام شوم.   نکه بگویم دوستش ندارم یا دیگر برایم اهمیتی نداشته باشد، هنوز دوستش دارم، دیوانه‌وار!   انقدر

ادامه مطلب ...

پارت ۶ فصل دوم

    بعد از اینکه هواپیما خارج شدیم تو فرودگاه خاله منتظر فرهاد بود قبلش ازم پرسیده بود که ناراحت نیست با فرهاد حرف میزنه   بعد از اینکه حرف زدن خاله با فرهاد تموم شد فرهاد از خاله خواسته بود که میخواد باهم حرف بزنه   + سلام خ…   فرهاد: تو چرا اینقدر لجبازی؟!مگه بهت نگفتم کاری نکن

ادامه مطلب ...
رمان طلوع

رمان طلوع پارت ۱۲۱

    به چهره ی مرد جوونی نگاه میکنم که رو به روم پشت میزش نشسته و سرش تو دفترشه و همزمانم با بارمان حرف میزنه….         سرم پایین میاد و خیره میشم به حلقه ی ساده ای که انگشت چپم رو تزیین کرده…     هنوزم هنگم…..نمیدونم بگم چه حسی دارم…اینقده همه چیز یهویی بود که

ادامه مطلب ...

رمان جرئت و شهامت پارت ۲

  به حالت طلبکارانه به مادر نگاه کردم‌‌. و آیکون سبز را لمس کردم و صدا را در بلندگو گذاشتم.   _سلام دختر گلم؛خوبی؟   نفسم را فوت کردم.با صدای پدر متوجه شدم که چقدر دلتنگش هستم.   _سلام باباجون.خوبم مرسی….میگم نمیخوای برگردی تهران؟دلتنگت شدیماا   پدر قهقهه ای زد و گفت:_دخترم فقط سه ماه گذشته؛تو دلتنگ شدی؟چشم حتما میام.دیگه

ادامه مطلب ...

دانلود رمان سیاه سرفه جلد اول pdf از دریا دلنواز

  خلاصه رمان:         مهری فرخزاد سال ها پیش به خاطر علاقه ای که به همکلاسیش دوران داشته و به دلیل مهاجرت خانوادش، تصمیم اشتباهی میگیره و… دوران هیچوقت به اون فرصت جبران نمیده و تمام تلاش های مهری به در بسته میخوره… دختری که همیشه توی محیط کارش جدی و منضبط بوده با اومدن نامی بزرگمهر

ادامه مطلب ...
رمان هامین

رمان هامین پارت ۴۰

      شوکه نگاهش کردم.   نمی‌دونم چه فکری باید بکنم.   از همون اول حدس می‌زدم که همچین انتظاری داشته باشن ازم اما بازهم…   بعداز آه عمیقی که کشید به چشم‌هام خیره شد.   نمی‌دونم از نگاهم چه برداشتی کرد اما سرشو تکون داد و آروم خندید.   _ زیاد به حرف‌هام فکر نکن. اوناروهم به خودت

ادامه مطلب ...
رمان گلادیاتور

رمان گلادیاتور پارت ۲۱۶

        ـ چه من باشم چه نباشم قاعدش یکیه .       و نزدیکش رفت و کمکش کرد تا از روی آب بلند شود و به ایستد . ادامه داد :       ـ به نظرم قاعده کلی به پشت روی آب خوابیدن و یاد گرفتی ………. حالا به همون روشی که روی آب خوابیده

ادامه مطلب ...
رمان تارگت

رمان تارگت پارت ۳۴۷

          با یاد استاد علی عسگری که بعد از اون روز جلوی ایستگاه مترو.. دیگه برخورد مستقیمی با هم نداشتیم و سر کلاس ها هم مثل قبل مدام بهم خیره نمی شد و کلاً رفته بود تو فاز یه استاد معمولی و با من مثل بقیه دانشجوها رفتار می کرد.. پرسیدم: – راستی.. چند وقتیه می

ادامه مطلب ...
رمان آوای نیاز تو

رمان آوای نیاز تو پارت ۲۵۸

  ×××   جاوید*   کلافه دستی لای موهام کشیدم و به ساعت نگاهی کردم… دو سه ساعتی میشد از آزمایشگاه اومده بودیم اما صدای گریه از اتاقش قطع نمیشد و این وسط وجدان منم انگار بیدار شده بود و هی بهم می‌توپید که چرا همچین کاری کردی ولی عقل و منطقم می‌گفت تنها کار درست همین بود وقتی بهش

ادامه مطلب ...