رمان آووکادو پارت 54
– برو بالا… دخترک لبهایش را روی هم میفشارد و بدون زدن هیچ حرفی سمت پلهها قدم برمیدارد و امید کلافه گوشهی چشمانش را میفشارد. حق با رهام بود… داشت از امید شایگان بودنش فاصله میگرفت و علتش همین دخترک مدرسهای بچه سال بود. صدای زنگ تماس گوشیاش باعث میشود قدمهایش را سمت مبلمان