12 تیر 1402 - رمان دونی

روز: 12 تیر 1402 (فرمت تاریخ آرشیو روزانه)

رمان حورا

رمان حورا پارت 72

      انگشت اشاره اش را سمتم گرفت و با عصبانیت داد زد:   _ خفه شــو حورا، خفه شو!   خفه شدم، ساکت سر جایم نشستم، درد گوشه‌ی لبم از درد قلبم بیشتر نبود، سینه‌ام تیر میکشید، مغزم فریاد میزد، من را فحش میداد!   بی عرضه، احمق، ساده، بی عقل و کودن، القابی که مغزم داشت نثار

ادامه مطلب ...

رمان نغمه دل پارت 44

    (حال) یک هفته بعد…. دیگه کم کم موقع فارق شدنم بود و نمیتونستم تکون بخورم با هر لگد بچها قلبم هم محکم تو سینه م میکوبید و ترسم بیشتر میشد که نکنه موقع زایمان بمیرم و بچهامو نبینم ولی بازم خیالم راحت بود اگرم بمیرم علی میدونه که بچه ای در کار هست و ازشون نگه داری میکنه

ادامه مطلب ...

رمان جرئت و شهامت پارت ۷

  * * * *   با صدای آلارم تلفن خواب از چشمانم پرید. کش و قوسی به بدنم دادم و بلند شدم.   و از اتاق بیرون آمدم ،مادر در حال قرآن خواندن بود‌.   مرا دید سرش را به جهت مخالف برد. گویا آن حرفی که به او زدم خیلی او را ناراحت کرده بود.   در صندلی

ادامه مطلب ...
رمان هامین

رمان هامین پارت 45

      وقتی به اتاق برگشتم خبری از عمه فخری و مبین نبود.   نساء خاتون و محمود خان هم روبه‌روی دکتر روی مبل نشسته بودن و حسابی مشغول صحبت بودن.   اینقدر که حتی متوجه‌ی ورودم نشدن.   نگاه کردن به اشک‌های کوچیک‌روی صورت نساءخاتون حس بدی بهم می‌داد.   محمود خان از روی میز یه دستمال برداشت

ادامه مطلب ...
رمان گلادیاتور

رمان گلادیاتور پارت 221

      ـ سوء استفاده موقوف گندم خانم ………… بگیر بخواب .       و یک دست بالا آورد و پشت سر گندم قرار داد و سرش را به سمت سینه خودش هدایت کرد و چسباند …………. اگر به خود گندم بود حالا حالا ها قصد پایان دادن به حرف هایش را نداشت .       نمی

ادامه مطلب ...
رمان مانلی

رمان مانلی پارت 44

#پارت_44   •┄┄┄┄┄┅•🦋•┅┄┄┄┄┄• نفس سنگینی کشید و با صورتی سرخ شده نگاهم کرد.   بی‌هوا دستش را جلو آورد و صورتم را کف دستان بزرگش فشرد.   خیره در چشمانم خیلی جدی لب زد: هرچی که اون نریمان احمق گفته رو فراموش می‌کنی آنا فهمیدی؟   تکانی به صورتم داد جوری که انگار داشت حرف‌های نریمان را از سرم می‌تکاند.

ادامه مطلب ...
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 358

          – ولی این یه کم بی انصافیه.. اونم وقتی من از هیچی خبر نداشتم. – می دونم.. ولی خب یه جورایی به اونم حق می دادم.. استاد تقوی خیلی خیلی بیشتر از من.. وقت و هزینه صرف کرده بود برای شغل جدیدمون و اون آموزشگاهی که می خواستیم با یه روش منحصر به فرد تاسیس

ادامه مطلب ...
رمان سال بد

رمان سال بد پارت 18

  ***   بابا اکبر توی آشپزخانه بود و با دقت دربِ قابلمه را پارچه پیچ می کرد تا رشته پلوی شب عیدمان دم بکشد !   من هم پای میز ایستاده بودم و سفره ی هفت سین را می چیدم . کمتر از نیم ساعت دیگر به لحظه ی تحویل سال باقی مانده بود .   تلویزیون ویژه برنامه

ادامه مطلب ...

دانلود رمان داروغه pdf از سحر نصیری

  خلاصه رمان:       امیر کــورد آدمی که توی زندگیش مرد بار اومده و همیشه حامی بوده! یه کورد مرد واقعی نه لاته و خشن، نه اوباش و نه حق مردم خور! اون یه پـهلوونه! یه مرد ذاتا آروم که اخلاقای بد و خوب زیادی داره،! بعد از سال ها بر میگرده تا دینش رو به این مردم

ادامه مطلب ...
رمان نگار

رمان نگار پارت 16

  سرمو به طرفین تکون دادم تا خیالات واسه چند دقیقه هم که شده رهام کنن … بلند شدم ظرفمو شستم ، آشپزخونه رو مرتب کردم و راهی اتاق شدم … مستقیم رفتم رو تخت و طاق باز دراز کشیدم ، سعی کردم بیخیال همه چیز حداقل چند ساعتی رو از این دنیای لعنتی و همه بدبختیاش، از این دنیای

ادامه مطلب ...
رمان گرداب

رمان گرداب پارت 178

    سورن هم لبخند زد: -خداروشکر..باید همه چی رو برام تعریف کنی..   -حتما..اما اول تو..دوست دارم کل این مدتی که نبودی رو برام بگی…   سورن دست دراز کرد و لپش رو کشید: -چشم..برات تعریف میکنم..هرچند زیاد خوشایند نیست اما حالا که دوست داری بدونی برات میگم…   سوگل با ذوق تشکر کرد و همون لحظه صدای سامیار

ادامه مطلب ...
رمان آووکادو

رمان آووکادو پارت 58

    تقلا می‌کنم و او بی‌حوصله از تقلاهای من، تنم را بیشتر به خودش می‌چسباند و دست سمت ماجد دراز می‌کند   – گواهی‌ها رو بده…   بغض توی گلویم چنگ می‌زند و ماجد مدارک را با اخم به دست اویی می‌سپارد که با یک دست مرا مهار کرده و با دست دیگرش، گواهی ها را چک می‌کند…  

ادامه مطلب ...
رمان آس کور

رمان آس کور پارت 36

    سراب غرق آن دو چشم مصمم و جدی که صداقت گفته هایش را فریاد میزد، نفس کشیدن را از یاد برد.   رفتار و گفتار حامی، به وضوح احساسش را نمایان میکرد اما چطور باید به حامی اعتماد میکرد؟   پسری که به سادگی میتوانست تحقیرش کند و با چند کلمه از زندگی سیرش کند، میتوانست دلیل خوبی

ادامه مطلب ...