24 تیر 1402 - رمان دونی

روز: 24 تیر 1402 (فرمت تاریخ آرشیو روزانه)

رمان حورا

رمان حورا پارت 77

        کار که تمام شد، کیمیا هم برای اینکه نکاهی دیگر به سر و رویش بکند به اتاقش برگشت، البته که حدس من چیز دیگری بود، مثلا میخواست با وحید شاید چند پیامکی رد و بدل کنند!   نگاهی به خود در اینه انداختم، لب‌هایم بخاطر ان برق لب درشت‌تر و تو چشم‌تر شده و اندامم بخاطر

ادامه مطلب ...
رمان سال بد

رمان سال بد پارت 23

    نگاه تندش هنوز توی چشم های مجتبی بود … که در رستوران باز شد … و هم زمان صدای های و هوی مردهای دور میز به هوا برخاست .   رئیس بلاخره افتخار داده … به جمعشان آمده بود !   نفس عمیقی کشید و همراه با بقیه از پشت میز بلند شد … تا به رئیس ادای

ادامه مطلب ...
رمان سهم من از تو

رمان”ســهم من از تو”پارت9

💕📚   آب دهنم وقورت میدم… دهنم خشک و گس شده… راه های تنفسم بسته شده … قلبم جوری می زنه که انگار قرار سینه ام رو بشکافه و بیرون بیاد… نگاه خیره و منتظر ارتان حرف زدنو سخت تر می کنه… نمی تونم… نمیشه… چه طوری بگم کسی و که عاشقشم نمی خوام؟؟؟سخته… تلخه … مثل جون کندن می

ادامه مطلب ...
رمان هامین

رمان هامین پارت 50

    صورت و هیکلش ریزه میزه است.   با چشم‌های درشت و مشکی..   اصلا شبیه انیسه نیست..   این جور چشم‌ها و نگاه، مهم نیست چی بگن و چیکار کنن یه جور مظلومیتو به آدم القا می‌کنن.   جواب سلامشو دادم و به سمت آشپزخونه رفتم.   طبق انتظارم انیسه و آقا ابراهیم توی آشپزخونه مشغول صحبت و

ادامه مطلب ...

رمان جرئت و شهامت پارت ۱۲

  _بی‌بی جون بالاخره اومدی…!   و او را به آغوش می کشم. چقدر دلم برای مادر بزرگ قشنگم تنگ شده.در همان لحظه صدای جیغ و هورا می آید سرگردان نگاهی به خانه می کنم.   با دیدن کیک که نوشته شده ۱۸ سالگی ات مبارک  در دست پدر و دوست های قدیمی ام  تعجب می کنم.چطور متوجه نشدم که

ادامه مطلب ...
رمان گلادیاتور

رمان گلادیاتور پارت 226

        برخلاف آنچه که گفته بود ، آماده شدنش زیاد طول نکشید . همراه با آرایش زیبا و اندکی هم غلیظ تر از آرایش دیروزش به سمت ساکش رفت تا لباس محبوبش را به تن کند .       از گوشه چشم نگاهی به یزدان که درون آن کت و شلوار آبی نفتی با آن کروات

ادامه مطلب ...
رمان نگار

رمان نگار پارت 24

    از بین دستاش لیز خوردم پایین و از تو بغلش بیرون اومدم.. کارش بدجور عصبیم کرد .. با خشم تو چشماش خیره شدم، از بین دندونای کلید شدم با نفرت و شمرده شمرده لب زدم: _دفعه آخرت باشه دست نجستو به من میزنی لاشخور بی تفاوت و آروم به قدم عقب رفت، نگاهی به سر تا پام انداخت

ادامه مطلب ...
رمان سهم من از تو

رمان”ســهم من از تو”پارت8

💕📚 محکم تر فشارم مید و بیخ گوشم میگه: – بازم بگو! – پست بی معرفت! صورتم و قاب می گیره.. گوشه ی لبم میسوزه … – دیگه؟ هق میزنم: – زندگی مو داغون کردی! – من دوست دارم زبون نفهم! داد میزنم… لبم بیشتر میسوزه‌ _من ندارم… ندارم… ندا… لباشو میذاره رو لبام … خفه میشم… فقط صدا زدنای 

ادامه مطلب ...
رمان آتش شیطان

رمان آتش شیطان پارت15

『آتـش‌شیطــٰان!』 ༄❥︎┅┄┄┅✵♥️🔥✵┅┄┄┅❥︎༄ #پارت_15   دوباره به جنازه های سوختشون نگاه انداختم. با اینکه آدم ترسو یا بد دلی نبودم، اما با نگاه کردن بهشون، یه حس بد و منفی‌ ای تو دلم میپیچید.   اینکه قطعا اونا هم حرف هایی برای گفتن داشتن و الان دیگه، برای همیشه ساکت شدن!   صورت های کاملا سوخته که فقط کمی از موها

ادامه مطلب ...
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 368

          از آویز کنار در یه شال برداشتم و انداختم رو سرم و با همون پتویی که هنوز دورم بود رفتم بیرون.. ریتا حالا دیگه از لونه اش بیرون اومده بود و یه سره پارس می کرد. معمولاً زنجیر قلاده اش و باز نمی کردم و الآنم دقیقاً تا نقطه ای از حیاط که زنجیر بهش

ادامه مطلب ...
رمان نگار

رمان نگار پارت 23

    مثل یه جوجه بی مادر دنبالش راه افتادم و وارد مرکز خرید شدم … محیطش زیادی گرم و خفه کننده بود واسه یه لحظه نقسم سنگین شد اما خیلی زود عادت کردم …. پشت اولین ویترین یه پالتوی زشت کرم رنگ دیدم که درشت زیرش روی یه کاغذ چاپ شده بود 500000 ، از اونجایی که میدونستم ارزون

ادامه مطلب ...