26 تیر 1402 - رمان دونی

روز: 26 تیر 1402 (فرمت تاریخ آرشیو روزانه)

رمان حورا

رمان حورا پارت 78

        دهان برای حرف زدن گشودم که صدای کیمیا قبل از من جواب داد:   _ نه داداش…   نفسی از ته گلویم برخاست، کیمیا آراسته و زیبا به سمتم قدم برداشت و کنارم نشست:   _ درواقع من دیر فهمیدم حورا چقدر میتونه خوب باشه…   نگاهش را به قباد داد که بی تفاوت خیره‌یمان بود:

ادامه مطلب ...
رمان شاه خشت

رمان شاه خشت پارت 42

      _ قشون‌کشی کردید، دخترعمو!   جلوتر آمد، قد بلندش با پاشنه بلند تا شانه‌ام می‌رسید.   _ یادت رفته که این‌جا ارث من هم هست؟   رویم را برگرداندم، خطاب به جماعت حیران.   _ همه بیرون.   صنوبر جلو آمد و لیوان آبی را به دست آلا داد.   _ خانم، یه‌کم آب میل کنین، آروم

ادامه مطلب ...
رمان سال بد

رمان سال بد پارت 24

    و سرم را خم کردم روی گوشی ام . بابا چند ثانیه ای بر و بر نگاهم کرد .   – کارت خیلی واجبه ؟   – بله !   – نمی شه بعدا انجامش بدی ؟   – نه !   – زشته وقتی خودش زنگ زده و دعوت کرده ، تو نیای !   این دفعه

ادامه مطلب ...
رمان سهم من از تو

رمان”ســهم من از تو”پارت14

💕📚 از لب و بینیش خون میاد عقب میرم و تکیه میدم به دیوار… سر می خورم زمین داد میزنم: – خداااااااااا   #آرشام از جام بلند میشم… دلم تیر می کشه خون بینیمو با پشت دست پاک میکنم چشمامو نمیتونم درست باز کنم….سمتش میرم، فکر میکردم کل ماجرا رو فهمیده و میخواد نابودم کنه…وقتی گفت دل ارامم بی معرفته

ادامه مطلب ...
رمان سهم من از تو

رمان”ســهم من از تو”پارت13

💕📚 * آرتان * واقعیت مثل پتک می خوره توی سرم،معلقم. نشستم زمین و زل زدم به لبای نازگل… میگه و می میرم،میگه و تموم میشم، میگه و دنیا میرسه به تهش! – من نمیخواستم اینجوری حالتو بهم بریزم ولی خودمم بازی خوردم اونا جفتشون بازندگیمون بازی کردن، دلم نیومد توبی خبری دست و پا بزنی و اونا  احساس زرنگی

ادامه مطلب ...
رمان سهم من از تو

رمان”ســهم من از تو”پارت12

💕📚 خون توی تنم یخ میزنه…خون سرد بودن و عادی بودن خیلی سخته… لبخند میزنم… جون میکنم: – چیشد؟ برمی گرده سمتم: – صدای چی بود؟ اب دهنم و سخت قورت میدم: – من صدایی نشنیدم! – چطور ممکنه؟ من شنیدم از همین اتاق! دستمو پشت کمرش میزارم و به زور به بیرون هدایتش میکنم: _توهم زدی داداشم… از بس

ادامه مطلب ...

رمان جرئت و شهامت پارت ۱۳

    و به چهره اش کمی نگاه کردم .دیدم او هم به من زل میزند سمانه کمی خنده ی کوتاهی کرد   فرید هم بلند شد و آمد کنار ما نشست با این کارش دندانم را بهم سابیدم.آدم به پرویی و وقیح او کسی را ندیده بودم.   _خب خانم،خانوما دارید راجب من صحبت می کنید؟   چشمانم را

ادامه مطلب ...
رمان هامین

رمان هامین پارت 51

    کنجکاو بودم و انگار نگرانی انیسه هم به من منتقل شده بود.   اما وقتی دیدم انیسه چیزی نگفت منم نتونستم دلیل نگرانیشو بپرسم.   هامین بعداز صبحانه از پشت میز بلند شد و به اتاقش رفت.   به محض ناپدید شدن هامین انیسه دست توی جیب روپوشش کرد و گوشیشو درآورد.   با تعجب به کارها و

ادامه مطلب ...
رمان گلادیاتور

رمان گلادیاتور پارت 227

        با ورودشان به تراس ، گندم هم تازه توانست فرهاد را به همراه کریستیانو که کنارش روی مبل تکی نشسته بود را ببیند و از یادآوری حرف های دیروزش عرق سردی بر تنش بنشیند . علاوه بر این دو نفر یک دختر ریز نقش جوان هم درون جلسه اشان حضور داشت .       یزدان

ادامه مطلب ...
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 370

            از صدای تق و توقی که به گوشم رسید معلوم شد که مشغول شده و منم دیگه حرفی نزدم.. فقط خدا رو شکر کردم که هم خونه هم آشپزخونه تمیز بود و مثل بعضی وقتا که به کل قید همه کارا رو می زدم و فقط یه گوشه لم می دادم.. تو وضعیتی نبود

ادامه مطلب ...