27 تیر 1402 - رمان دونی

روز: 27 تیر 1402 (فرمت تاریخ آرشیو روزانه)

رمان آووکادو

رمان آووکادو پارت 65

  ” امید ” خیره به دخترک مکث می‌کند و آلاله با رنگ و رویی پریده روی پاهایش جابه‌جا می‌شود.   – تا کی قراره اینجا بمونم؟   پوزخند صداداری می‌زند و نگاهش بین آن نقره‌فام‌های لرزان می‌چرخد… این همه تلاش و تقلا کرده بود تا دخترک را به تهران آورده و رهایش کند؟ غیرممکن است…!   – تا هر

ادامه مطلب ...
رمان آس کور

رمان آس کور پارت 43

    در را باز کرد و منتظر ایستاد. با دیدن پدرش، اخم کمرنگی کرد و سر سنگین سلامی داد.   _ ناپرهیزی کردی حاجی، به فقیر فقرا سر میزنی!   حاج آقا چشم غره ی غلیظی رفت و تنه ای به حامی زد. وارد خانه نشده، صدایش را بالا برد.   _ هیچ معلومه چه غلطی داری میکنی پسره

ادامه مطلب ...
رمان نگار

رمان نگار پارت 26

  از تخت پایین اومدم + این چیه؟ خط نگاه مهرادو دنبال کردم …. رو تختی کثیف شده بود + خون چی میگه اینجا؟ _هاا؟؟ + چرا گیج بازی درمیاری؟ خوب میدونی منظورم چیه!! سرمو پایین انداختم .. لباسمم نجس شده بود… از خجالت آب شدم _ببخشید + عذرخواهی میکنی؟؟ میگم چرا به من چیزی نگفتی از صبح تا حالا؟؟؟

ادامه مطلب ...

رمان جرئت و شهامت پارت ۱۴

    پدر کمی نفسش را فوت کرد و کمی چایی را نوشید و گفت:   _چیکار کنم؟مامانت خیلی خانواده دوسته..یه داداش داره دهن مارو با اون داداشش سرویس کرده.   و سری از نشان دهنده ی تاسف تکان داد و گفت: _بالاخره این فرید هم پسر بدی نیست ممکنه چون سنش پایین اینطوری هست‌.من میدونم زمانی که تو با

ادامه مطلب ...
رمان طلوع

رمان طلوع پارت ۱۳۴

    نمیدونم چه مدته که رو زمین سرد خیس حموم دراز کشیدم ….درد همه ی جونمو گرفته و دیگه نایی برا تکون خوردن هم ندارم….موبایلم پایین پام افتاده و مدام زنگ میخوره ولی من جونی برا بلند شدن و جواب دادن ندارم…..     با صدای باز شدن در دستمو به دیوار کنارم میگیرم ولی با لیز خوردن دستم

ادامه مطلب ...
رمان نگار

رمان نگار پارت 25

    رو تخت نیم خیز شدم و سلام کردم ، یه علیک فقط شنیدم… زنه مشخص بود خدمتکاره .. بی توجه به من بدون اینکه حتی نیم نگاهی به اطرافش بندازه به طرف میز کوچیکی که گوشه اتاق بود رفت و کلی غذا و میوه و خوردنی روی میز چید و آخر کار دست کرد از اون زیر یه

ادامه مطلب ...
رمان سهم من از تو

رمان”ســهم من از تو”پارت16

💕📚 چشمای خسته پف کردمو باز میکنم از پنجره خیره ی بیرون میشم صبح شده و من هنوز توی اتاقم، از جا بلند میشم بدنم درد میکنه در و باز میکنم پام روی پاکت میره برش میدارم لباس خوابای دیشب… نیشخند میزنم و سمت سالن میرم صدای ارشام و از آشپز خونه میشنوم – اره حرف نزن. منم جات بودم

ادامه مطلب ...
رمان گرداب

رمان گرداب پارت 185

    بی اختیار دوباره بغض کردم و دل شکسته گفتم: -چرا مارو دوست ندارن؟!..   مامان لبخنده تلخی زد و دستم رو نوازش کرد: -با ازدواج من و پدرت موافق نبودن..به سختی و با اصرارهای زیاد پدرت حاضر شدن بیان خاستگاری..منو هم سطح خودشون نمی دونستن..از همون روزی که ازدواج کردیم، بدرفتاری هاشون شروع شد..دو سه سال اول تو

ادامه مطلب ...
رمان ماهرخ

رمان ماهرخ پارت 58

        -خب مثل آدم حرف بزن…!   ماهرخ آنقدر عصبانی بود که دوست داشت گردن شهریار را بشکند. -می خوام لج کنم… من پام و تو اون عمارت نمیزارم…!     ترانه از این همه نفهمیدن عصبانی شد و غرید: اه بسه دیگه ریدی به اعصابم… بگو چه مرگته دیگه…؟!     ماهرخ نگاه تندی بهش کرد…

ادامه مطلب ...
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 371

          منم که بعد از چند روز یکی و پیدا کرده بودم تا باهاش حرف بزنم و خودم و خالی کنم ادامه دادم: – انگار تازه فهمیدم.. خانواده.. حتی بدشم خوبه! هر سال تولدم.. باز حداقل دایی و زن داییم.. خودشون و موظف می دونستن که یه کادو.. حتی کوچیک برام بخرن. با این که اونم

ادامه مطلب ...
رمان سهم من از تو

رمان”ســهم من از تو”پارت15

💕 #دل آرام سوال عمو نابودم میکنه   – واسه چی خودکشی کردی؟ دیگه طاقت ندارم، کم آوردم! دلم میخواد داد بزنم، بمیرم. ارشام جلو میاد و رو به عمو میگه: _یه شب دعوای شدیدی کردیم سر ارتان، بهش گفتم اگه اونو میخوای باشه می کشم کنار،گفتم ولی بدون عاشقتم… تا چند روز جوابشو ندادم که فرداش فهمیدم خودکشی کرده.

ادامه مطلب ...

دانلود رمان آتش و جنون pdf از ریحانه نیاکام

  خلاصه رمان:       آتش رادفر به تازگی زن پا به ماهش و از دست داده و بچه ای که نارس به دنیا میاد ولی این بچه مادر میخواد و چه کسی بهتر و مهمتر از باده ای که هم خاله پسرشه هم عشق کهنه و قدیمی که چندین ساله تو قلبش حکمفرمایی می کنه…

ادامه مطلب ...