28 تیر 1402 - رمان دونی

روز: 28 تیر 1402 (فرمت تاریخ آرشیو روزانه)

رمان سهم من از تو

رمان”ســهم من از تو”پارت19

💕📚 اشک از گوشه ی چشمام سر می خوره … قلبم میخواد از سینه بیاد بیرون..کی منو میفهمه؟ کی منو درک میکنه؟ کی میدونه من چی کشیدم… کی میدونه دارم چی می کشم؟ هیچکس… بخدا قسم هیچکس… صدای خشن و عصبی آرشام و از طبقه ی پایین می شنویم: – دل آرام؟ زن عمو دستامو می گیره … ازش می

ادامه مطلب ...
رمان حورا

رمان حورا پارت 79

        از جا برخاستم و دستش را کشیدم:   _ تو هم بهتره کمتر به این چیزا فکر کنی، همه چیو بسپر به زمان…حل میشه، بالاخره کوچه ما هم عروسی میشه، مگه نه؟   تلخ گفتم و تلخ خندیدم، او هم به لبخندی اکتفا کرد، مجبورش کردم کمی اب به گونه‌هایش بزند، اگر ارایش نداشت میگفتم کامل

ادامه مطلب ...
رمان سال بد

رمان سال بد پارت 25

    با اینکه لحنم محکم و قاطع بود ،ولی عمو رضا مصرانه تلاش کرد تغییر عقیده بدهم :   – اینجا قراره کسی استقلال شما رو زیر سوال ببره ؟! کسی قراره کاری به کارتون داشته باشه ؟!   عصبی کف دستم را روی پیشانی ام کشیدم :   – عمو جان ، لطفا …   – ما الان

ادامه مطلب ...

رمان جرئت و شهامت پارت ۱۵

  دهانم مثل ماهی که از دریا بیرون آمده بود تکان می‌خورد،می ماندیم آن هم سه ماه؟   _یعنی چی مامان‌‌؟چی میگی   مادر سطل را گوشه ای از حیاط گذاشت و با لحن بیخیال گفت:   _همین که شنیدی، تازشم یادت باشه ترنم ،من تو رو تو همین سه ماه تابستون شوهرت میدم.چه بهتر که اون آدم فرید باشه.

ادامه مطلب ...
رمان نگار

رمان نگار پارت 28

    این همه واسم توضیح داد اما حتی یک کلمشو نتونستم باور کنم … دیگه از این بدتر نمیشد چطور من انقدر بازی خوردم؟ يا من زیادی سادم یا مهراد بازیگر خوبیه … ساعت ها با خودم فکر کردم و فکر کردم و فکر کردم.. کلی با خودم کلنجار رفتم تا تونستم بیخیال همه چیز آماده شم واسه به

ادامه مطلب ...
رمان نگار

رمان نگار پارت 27

    قیافه حق به جانبی گرفتم   _ منظور؟! + اینجا آدم نمیبینم که فقط یه فرشته داریم به اسم افرا و یه جن به اسم مهراد زدم زیر خنده و دیوونه ای نثارش کردم …. _ خب حالا جناب جن چرا برگشتن بالا؟ + اومدم حولمو بردارم برم یه دوش بگیرم _ آهان .. خب بفرما بردار داخل

ادامه مطلب ...
رمان آتش شیطان

رمان آتش شیطان پارت17

『آتـش‌شیطــٰان!』 ༄❥︎┅┄┄┅✵♥️🔥✵┅┄┄┅❥︎༄ #پارت_17   تمام طول روز اون حس عجیب باهام بود. حتی گاهی اینقدر شدید میشد، که میخواستم شماره محب رو بگیرم و عذرش رو بخوام.   اما بعد با یکم فکر، پشیمون میشدم‌. اینکه بعدا از این تصمیم ناگهانی و احساسیم چقدر پشیمون میشم و ممکن بود چه موفقیت و موقعیت های شغلی آینده رو از دست بدم؛

ادامه مطلب ...
رمان آتش شیطان

رمان آتش شیطان پارت16

『آتـش‌شیطــٰان!』 ༄❥︎┅┄┄┅✵♥️🔥✵┅┄┄┅❥︎༄ #پارت_16   وحشت زده قدمی به عقب برداشتم و کاغذ رو روی میز رها کردم.   به سرعت نگاهم به سمت بالکن چرخید. مطمئنم همون موقعی که از حموم اومدم، در بالکن رو بستم تا سرما نخورم   اما الان پرده حریر آویزون جلوی در، با هر وزش بادی که از در باز میومد، حرکت می‌کرد و عقب

ادامه مطلب ...
رمان هامین

رمان هامین پارت 52

      یکم توی سالن نشستم و با گوشیم سرگرم شدم و یه چشمم همش به راهروی منتهی اتاق هامین بود.   الان داره چیکار میکنه؟   نکنه باز داره کار می‌کنه؟   نیم ساعت بعد که بالاخره صبرم تموم شد به قدم‌های مستأصل به سمت اتاقش رفتم.   پشت در اتاق مکث کردم و دستمو برای ضربه زدن

ادامه مطلب ...
رمان گلادیاتور

رمان گلادیاتور پارت 228

          یزدان خیلی عادی در چشمان فرهاد نگاه کرد :       ـ درسته آسون نیست ، اما غیر ممکن هم نیست .       فرهاد ابرویی بالا انداخت …………. همیشه به هوش و ذکاوت یزدان غبطه خورده بود .       ـ نقشه ای تو سرته ؟       ـ ما

ادامه مطلب ...
رمان سهم من از تو

رمان”ســهم من از تو”پارت18

💕📚   _بخدا عاشقتم… همیشه بودم واست می میرم تو پاشو فقط! پرستار که میاد توی اتاق با دو دستام اشکام و پاک میکنم جلو میاد و نگران و مهربون میگه: _عزیز دلم تو که اینجوری از بین میری؛ چشماشو نگاه کن! لبمو گاز می گیرم که دستمو می کشه. _بیا بریم عزیزم بیشتر از این نمیشه بمونی زل میزنم

ادامه مطلب ...
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 372

          – این که من از مشکلاتم و تنهایی هام گفتم.. معنیش این نیست که دارم دنبال دوست می گردم. – من به تو کاری ندارم. ولی من دارم دنبال دوست می گردم! زل زدم بهش و ساکت موندم که گفت: – شاید چون خانواده دارم فکر کنی بلوف می زنم.. یا ناشکری می کنم. ولی

ادامه مطلب ...
رمان سهم من از تو

رمان”ســهم من از تو”پارت17

💕📚 حس میکنم از وجودم آتیش زبونه میکشه، فکرم سمت هر اتفاقی میره ، فکرم میره و منو می کشه. آرشام جلو میاد نگرانی چشماش مصنوعی نیست دست مامانو می گیرم. و گور بابای آرشام که میدونم از این حال خرابم واسه ارتان عصبی میشه – مامان چیشده میگم، دارم سکته میکنم بابا جلو میاد و بازوم کو عصبی میکشه

ادامه مطلب ...