31 تیر 1402 - رمان دونی

روز: 31 تیر 1402 (فرمت تاریخ آرشیو روزانه)

رمان دلارای

رمان دلارای پارت 293

    *** دو روز از روزی که دخترک را در بیمارستان رها کرده گذشته بود   دو روزی که خواب به چشمش نیامده بود   جیغ های هاوژین اجازه نمیداد کسی در کلاب چشم روی هم بگذارد   کلافه بود عصبی تر از هميشه   همه چیز بهم ریخته بود و او انگار هیچ شباهتی به آلپ‌ارسلان گذشته نداشت

ادامه مطلب ...
رمان سهم من از تو

رمان”ســهم من از تو”پارت24

💕📚   بغض داره خفم میکنه… دارم می میرم از این همه تحقیر… رابطه های زوری.. خشونت و کتک… تهدید و بدبختی… با تموم توانم التماس میکنم … – آرشام بسه… دست از سرم بردار…مگه چی کار کردم… خودت منو بردی ببینمش… به جون مامانم… به جون بابام… بخدا من هیچی به ارتان نگفتم…  من هیچکاری نکردم! گریه میکنم… اون

ادامه مطلب ...
رمان آتش شیطان

رمان آتش شیطان پارت21

『آتـش‌شیطــٰان!』 ༄❥︎┅┄┄┅✵♥️🔥✵┅┄┄┅❥︎༄ #پارت_21     به لحن کوچه بازاریش لبخندی زدم. با اینکه تو یه محله بالا شهر مغازه داشت، اما مشخص بود که اصالت خودشو نگه داشته و الکی ادای باکلاس بودن در نمیاره.   اما بازم این اخلاقش باعث نمیشد که به دخترای جذاب، چراغ سبز نشون نده!   _ خبر بد که نه اما یه بچه فضول

ادامه مطلب ...
رمان سهم من از تو

رمان”ســهم من از تو”پارت23

💕📚   * آرتان * سرم به شدت درد میکنه… هنوزم چیز زیادی از تصادف یادم نمیاد… معلقم… انگار رو هوام… انگار هیچ حسی ندارم… خیلیا اومدن عیادت و من بی حس و حال نگاشون کردم. .. سرم سنگینه…انگار به پاهام وزنه بستند… توان تکون دادنشون و ندارم… حتی وقتی ارشام به دیدنم اومد قدرت نداشتم بگم دیدنت عذابم میده

ادامه مطلب ...