رمان طلوع پارت ۱۳۸
اولین نفری که بعد از دیدنم سمتم میاد برادر بزرگم، حمید….بعدش مامانی که قطعا برا میانجی گری و کم تر کتک خوردن من پشت سرش حمید حمید گویان خودش رو بهم میرسونه….. از صورت سرخ و فک قفل شده ش مشخصه امشب از اون شباست که باید با درد بخوابم….. رسیده و نرسیده چنان سیلی