رمان”ســهم من از تو”پارت44
ناامیدم… خالیم… پوچم… – اگه مثبت بود چی؟ چیکار کنم؟ نفس عمیقی میکشه.. اونم خسته شده… با مشت به شکمم میزنم و با گریه میگم: – من نمیخوامش…نه خودشو نه باباشو… – دل آرام؟ – کمکم کن.. من کسیو ندارم… من فقط تورو دارم پرهام… توروخدا! صداش آروم و خستس اما مهربون میگه: – باشه… آروم باش توجواب آزمایشتو