رمان حورا پارت 85
_ مرسی عشقممم، تو هم انشالله به هرچی میخوای برسی… با این حرفش آهی از ته دل کشیدم، میدانم که برای منظور بدی نگفته بود، بلکه از خوبیاش چنین حرفی زد، کیمیا که دید چهرهام در هم رفت، گونهام را بوسهی آرامی زد که رژلبش مهرم نکند! _ غصه نداریماااا، شال و مانتوتو بپوش،