13 مرداد 1402 - رمان دونی

روز: 13 مرداد 1402 (فرمت تاریخ آرشیو روزانه)

رمان آتش شیطان

رمان آتش شیطان پارت 36

『آتـش‌شیطــٰان!』 ༄❥︎┅┄┄┅✵♥️🔥✵┅┄┄┅❥︎༄ #پارت_36       چشمام رو روی هم فشردم. چاره ای نبود، حدالعقل جلوی یه آدم غریبه، باید حفظ ظاهر می‌کردم.   قدمی جلو گذاشته و وقتی که شونه به شونه دایان شدم، گفتم: – بله خودشم! الان هم برای بازدید اومده بودیم، اما کمی عجله داریم. اگه اجازه بدید از حضورتون مرخص بشیم!   بالاخره دست و

ادامه مطلب ...
رمان سهم من از تو

رمان”ســهم من از تو”پارت60

    میدونم دلخور شده… حق داره… اما من واقعا به خاطر خودش میگم….. نگاش میکنم و میگم: – آرتان؟ میشه ازم دلخور نشی؟ – دلخور نیستم عزیزم . سکوت میکنم… جلوی خونه که ترمز میکنه سمتم برمیگرده: – یه امشبو بهم فکر کن. پر از بغض میگم: – من شبی نیست که بهت فکر نکنم. روزی نیست که با

ادامه مطلب ...
رمان شاه خشت

رمان شاه خشت پارت 46

      لیوان شیر را جرعه‌جرعه پایین می‌داد، به نصفه که رسید، سرش را عقب کشید.   صدایش می‌لرزید وقتی‌که پرسید:   _ واقعاً کشتیش؟   کنارش دراز کشیده و به تاج تخت تکیه دادم.   _ نه، زدم به پاش.   کمی آرامش به صورتش نشست. باقی لیوان شیر را سرکشید.   نگران مردن کسی بود یا قاتل

ادامه مطلب ...
رمان طلوع

رمان طلوع پارت ۱۴۱

      دندونام رو رو هم فشار میدم تا لرزش فکم رو کنترل کنم و کمتر ضعف نشون بدم….   مرد رو به روم چند قدمی که بهم نزدیک میشه من فشار دستم رو بازوی اصلان بیشتر میشه…   چهره ی حاج بابای بیچاره م جلو چشمام جون میگیره و اشکام گونه هام رو خیس میکنه…..   چشمام میچرخه

ادامه مطلب ...
رمان نگار

رمان نگار پارت 30

    به طور کامل اشتهام کور شد .. به قیمه جلوی دستم چشم دوخته بودم .. + چرا نمیخوری آجی؟ سر بلند کردم و نگاه نگرانمو بهش دوختم … _ الان کجاست چمدونم؟ + توی زیرزمینه ، امیر که اومد میگم برات درش بیاره .. _ کی میان؟ + فردا صبح میرسه _ تا اون موقع که خیلی دیر

ادامه مطلب ...
رمان قایم موشک

رمان قایم موشک پارت 35

    لبش آویزون می‌شه.   – یادم نبود کلمه‌ی خجالت توی دایرةالمعارف تو قفله!   پوزخندی می‌زنم و میگم:   – والا… حالا مثلا می‌خوای چه غلطی کنی؟   توی چشماش یه کلمه‌ی ناجوانمردانه‌ای رو می‌خونم که بی اختیار می‌گم:   – هین… خاک تو سرت. بیشعور بی فرهنگ. چه طرز برخورد با یه خانومه؟   ولی مثل اینکه

ادامه مطلب ...
رمان آتش شیطان

رمان آتش شیطان پارت 35

『آتـش‌شیطــٰان!』 ༄❥︎┅┄┄┅✵♥️🔥✵┅┄┄┅❥︎༄ #پارت_35     انگار دوباره داشتم درگیر احساساتم میشدم و این خلاف چیزی بود که به خودم قول داده بودم.   دوباره به سمت اتاق برگشته و به بقیه جاهاش نگاه کردم. اتاق مجلل و بزرگی بود، اما کی میدونست همچین اتاق زیبایی، شاهد چه چیز هایی که نبوده!   میزان سوختگیش مثل اتاق قبلی بود و بخاطر

ادامه مطلب ...
رمان سهم من از تو

رمان”ســهم من از تو”پارت59

. چشم می بندم. تاوانشو پس داد؟ این ترس از مرگ… اون طناب . اون خفگی زن عمو جیغ میکشه: – دل ارااااااام. و من ناخوداگاه داد میزنم: – می‌بخشم. مرد مامورو عقب میزنه. چشمای پر از بهت آرشام باز میشه… همه نگام میکنن زن عمو خودشو از زمین جمع میکنه. آرتان از همه شوکه تره و من فقط لب

ادامه مطلب ...
رمان رز های وحشی

رمان رز های وحشی پارت 6

    ×××   بیچاره وار خیره بود به حمام کوچیکی که تمام دیواراش شیشه ای بود! بیخیال حمام شد و به اطراف خیره شد. اتاقی که تمام وسایلش خیلی ساده بودن و هیچ چیز خاصی نداشت جز آینه های بزرگ سراسری که روی یک دیوار نصب شده بودن!   سمت آینه رفت و تیشرتش و زد بالا، از تو

ادامه مطلب ...
رمان فئودال

رمان فئودال پارت 9

          غذا را با هر تحملی که بود، خورد. نگاه‌های خیره‌ی افسانه و خانواده‌اش، آزاردهنده بود. سعی میکرد با فکر به اینکه یک روز همه‌ی این‌ها میگذرد و به گلینش می‌رسد تحمل کند.   غذا که تمام شد، برای جمع کردن ظرف‌ها گلین نیامد! هم خوشحال بود، هم دلخور ازینکه نمیتوانست ببیندش. از جا برخاست و

ادامه مطلب ...