رمان حورا پارت 93
بعد از پر کردن فرم پذیرش و دادن تمامی مشخصات، به سراغ کیمیا برگشت، روی یکی از صندلیها نشسته و سرش را میان دستانش گرفته بود. نفس عمیقی کشید و کنارش نشست که کیمیا را متوجه خود ساخت. _ لاله حاملهس… کیمیا پوزخندی زد، به صندلی تکیه داد و دستانش را روی سینه قفل