1 شهریور 1402 - رمان دونی

روز: 1 شهریور 1402 (فرمت تاریخ آرشیو روزانه)

رمان حورا

رمان حورا پارت 94

        هردو وارد اتاق شدند و خیره‌ی حورا ماندند، کیمیا موبایلش را دراورد و درحالی که دوباره خارج میشد گفت: _ یه زنگ به مامان و وحید میزنم میام…   قباد فقط سر تکان داد، در که بسته شد جلوتر رفته کنار تخت حورا ایستاد، ان رنگ پریده، هیکل لاغر شده و چشمان گود افتاده‌اش، چرا حالا

ادامه مطلب ...
رمان هامین

رمان هامین پارت 84

      زیر چشمی و با یکم خشم پنهان نگاش کردم.   با این یادآوری‌ اشتهای نداشته‌م دیگه به کل بسته شد.   با فکر به نساءخاتون و محمود خان که چند متر دورتر از ما نشسته بودن جلوی هر حرفی که می‌خواستم بزنمو گرفتم.   نگامو ازش گرفتم و به غذای جلوم دادم.   این میزغذاخوری دیگه واقعا

ادامه مطلب ...

رمان جرئت و شهامت پارت ۲۹

  نمیدانم چقدر حرکت کردم که حس کردم پاهایم درد گرفته .   همانطور قطره های باران در پوست دستم فرود می آمد .و انگار قرار نبود این باران کمتر شود   دیگر آدما را در خیابان نمیدیدم ،انگار زمانی که دیدند باران شدید تر شده فرار کردند و به یک جا پناه آوردند.   اما من حدس می‌زنم که

ادامه مطلب ...
رمان گلادیاتور

رمان گلادیاتور پارت 240

        یزدان گردن عقب انداخت و بلند قهقهه ای از تصویری که گندم برایش ساخته بود ، زد ……….. یادش نمی آمد ، آخرین باری که این چنین خندیده بود و قهقهه از ته دلش به هوا برخواسته بود به چه زمانی بر می گشت .       گندم با قیافه ای درهم فرو رفته و

ادامه مطلب ...
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 401

        برگه رو که به سمتم دراز کرد.. دست از برانداز کردنش برداشتم و ازش گرفتم. نگاهی به لیست قطعاتشون انداختم و پرسیدم: – این کم نیست؟ – بله؟ – تعدادش و می گم.. کم نیست؟ قرارداداتون و پوشش می ده؟ لحنم کاملاً دوستانه بود و نمی خواستم هیچ کینه و متلکی پشتش باشه.. ولی بازم درین

ادامه مطلب ...