5 شهریور 1402 - رمان دونی

روز: 5 شهریور 1402 (فرمت تاریخ آرشیو روزانه)

رمان آووکادو

رمان آووکادو پارت 78

    ترجیح می‌دهم چیزی نگویم… او تمام حرف‌هایم را به نفع خودش تعبیر می‌کرد و جواب دندان شکنی برای همه داشت.   در مقابل او باید سکوت می‌کردم.   حین پوشیدن کتانی‌های سفید رنگی که دیشب همراه لباس فرم‌های مدرسه توی اتاقم گذاشته بود، بلند می‌گویم   – حقوقم رو که از آراسته گرفتم پول تموم اینا رو بهت

ادامه مطلب ...
رمان آس کور

رمان آس کور پارت 56

      با مغزی که از بچه بازی های نگار رو به انفجار بود، سمتش حمله کرد و لگدی به پایه ی تخت زد.   _ حالیت نیست عروس چه خونواده ای شدی، نه؟ لنگ و پاچتو جمع کن تا قلمشون نکردم. منو با این عشوه خرکیا نمیتونی بکشی سمت خودت، انقدر خودتو کوچیک نکن بدبخت. گمشو برو تو

ادامه مطلب ...
رمان گرداب

رمان گرداب پارت 198

      من خودم هم نمی دونستم چی میخوام..هم خجالت می کشیدم، هم خوشم می اومد…   وارد سالن که شدم، بلند سلام کردم و سر همه به سمتم برگشت…   جواب سلامم رو دادن و البرز ابرویی بالا انداخت و گفت: -کجایی تو؟!..   -دستشویی بودم..چرا اینقدر دیر کردین؟..   دنیز روی مبل دو نفره ای که تا

ادامه مطلب ...
رمان ماهرخ

رمان ماهرخ پارت 73

        نمی دانم چه شد اما جا خوردم… یک چیزی مثل حضور صنم ته دلم را خالی کرد و آزارم داد.   اخم ظریفی روی پیشانی نشست. خواستم عقب بکشم که شهریار متوجه شد. بوسه سریعی روی لبم کاشت و توضیح داد:  می خوام خیالم از بابت بودنت راحت باشه…!!!     دلیل مسخره اش وجودم را

ادامه مطلب ...
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 404

        نگاه امیرعلی رو صورتم که بعد از چند وقت یه دستی بهش کشیده بودم چرخید و بعد با اشاره به شال روی سرم که خودش قبل از سفرش برام خریده بود تا بعد از چهلم سرم کنم.. چشمکی زد و گفت: – بهت میاد! چشمکش من و یاد میران انداخت.. وقتی با نهایت خونسردی و لحنی

ادامه مطلب ...