6 شهریور 1402 - رمان دونی

روز: 6 شهریور 1402 (فرمت تاریخ آرشیو روزانه)

رمان شاه خشت

رمان شاه خشت پارت 52

      لعنت به آن تصادف، لعنت به پول و معاملات پشت‌پرده‌شان!   تاجی به خودش آمد و با دست به دهانش کوبید.   _ اِی من لال بشم که تی کام تلخ بکردم!   خودم را به خوردن صبحانه مشغول کردم.   یکی‌دو ساعت بعد در دفترکارم مشغول بودم اگر صدای خنده‌هایشان می‌گذاشت.   درحدی بلند صحبت می‌کردند

ادامه مطلب ...
رمان حورا

رمان حورا پارت 96

      اخم کرده دوباره دستش را سمتم گرفت: _ بخور دیوونه سه ساعت دیگه عمل داری نمیتونی چیزی بخوریا!   کلافه گفتم: _ کیمیا مثانه‌م پر شه اصلا نمیتونم برم توالت، ولم کن!   کلافه ظرف سیب را کنار گذاشت، دستم را گرفت: _ خوبی؟   سر به طرفین تکان دادم: _ نه، یه جوریم…کیمیا قباد پول بیمارستانو

ادامه مطلب ...
رمان قایم موشک

رمان قایم موشک پارت 36

        لبخند گشادی به روش می‌زنم و قفل در رو باز می‌کنم. گوشیش رو کف دستم می‌ذارم و با احترام سمتش می‌گیرم.   – خدمت شما اعلی‌حضرت…   وحشیانه گوشی رو از دستم می‌کشه و چشم غره‌ای خرجم می‌کنه.   – چرا باز کردی پیامشو؟   جدی می‌گم:   – چرا تو باز نکردی پیامشو؟ مگه ضعف

ادامه مطلب ...
رمان گلادیاتور

رمان گلادیاتور پارت 242

        گندم سری تکان داد و داخل رفت ……….. با اینکه دیگر به هیچ عنوان برای بازگشت به آن مهمانی کزایی شور و اشتیاقی نداشت ، اما از اینکه یزدان دوباره به همان یزدان دوست داشتنی خودش بدل شده بود ، خوشحال بود ………. همان یزدانی که خوب بلد بود او را همچون مومی میان پنجه های

ادامه مطلب ...
رمان هامین

رمان هامین پارت 85

      افکارمو جمع و جور کردم.   الان سلامتی و وضع اون خیلی مهم‌تر از افکار به هم ریخته و قلب افسار گسیخته‌ی منه.   _ چقدر طول می‌کشه؟ کی تموم میشه و درمانتو شروع می کنی؟   _ نمی‌دونم.   _ اصلا چه کاری هست که حتی زمان اتمامشو هم نمی‌دونی؟ نکنه منتظری که کار از کار

ادامه مطلب ...
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 405

          مطمئناً دلیل این سوال.. مکالمه های قبلیمون بود که انگار تو ذهنش نگه داشته بود واسه همچین روزی.. وقتی که ازم پرسید.. اگه یه روز اتفاقی تو خیابون ببینیش چی کار می کنی.. منم گفتم تمام سعی ام و می کنم تا باهاش هم کلام نشم و عین یه غریبه از کنارش رد می شم.

ادامه مطلب ...