رمان حورا پارت 97
_ چته پسر؟ چیشده؟ تماس را قطع کرد و موبایل را مقابل چشمان وحید تکان داد: _ کی بود؟ چرا گفتی حورا؟ وحید شانه بالا داد، انگار او هم با قباد سر لج برداشته بود: _ همون خواستگار اون روزی حوراخانم، نمیدونم شماره منو از کجا اورده، زنگ زده بود اصرار میکرد! قباد چشمانش