روز: 8 شهریور 1402 (فرمت تاریخ آرشیو روزانه)

رمان حورا

رمان حورا پارت 97

      _ چته پسر؟ چیشده؟   تماس را قطع کرد و موبایل را مقابل چشمان وحید تکان داد: _ کی بود؟ چرا گفتی حورا؟   وحید شانه بالا داد، انگار او هم با قباد سر لج برداشته بود: _ همون خواستگار اون روزی حوراخانم، نمیدونم شماره منو از کجا اورده، زنگ زده بود اصرار میکرد!   قباد چشمانش

ادامه مطلب ...
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 407

          – چه ربطی داره؟ می گم هیچ حرفی نزد.. حتی نخواست بدونه تو کی هستی و چه نسبتی باهام داری که سوار ماشینت شدم.. من از این آدم چیزایی دیدم که الآن این رفتار برام فقط یه معنی داره.. این که هر حسی نسبت به من تو وجودش بود تموم شده! – تو فقط زیادی

ادامه مطلب ...
رمان گلادیاتور

رمان گلادیاتور پارت 243

        و باز هم این یزدان بود که بدون آنکه نگاهش را از لپتاب پیش رویش بگیرد ، جواب او را داد :       ـ فقط شش ، هفت دقیقه دیگه وقت داری ……….. کارت تموم نشده باشه ، همون مدلی دستت و می گیرم و میبرمت پایین ………….. می دونی که حتی یه ذره

ادامه مطلب ...