رمان جرئت و شهامت پارت ۳۴
_ما فقط با اونا کار داریم ،اونایی که پولدارن و بی درد و اصلا نمیتونن درک کنن که ما بدبخت بیچاره ها چی می کشیم…و میخوام حقمو از اونا بگیرم سکوت خودم را شکستم،با یک اخم بر پیشانی و بدنی که از ترس یخ زده بود شروع کردم به حرف زدن: _ما نباید برای اینکه زندگی دلخواهی داشته