14 شهریور 1402 - رمان دونی

روز: 14 شهریور 1402 (فرمت تاریخ آرشیو روزانه)

رمان جرئت و شهامت پارت ۳۴

    _ما فقط با اونا کار داریم ،اونایی که پولدارن و بی درد و اصلا نمیتونن درک کنن که ما بدبخت بیچاره ها چی می کشیم…و میخوام حقمو از اونا بگیرم سکوت خودم را شکستم،با یک اخم بر پیشانی و بدنی که از ترس یخ زده بود شروع کردم به حرف زدن: _ما نباید برای اینکه زندگی دلخواهی داشته

ادامه مطلب ...
رمان آووکادو

رمان آووکادو پارت 82

    موهایش را بین پنجه‌هایش می‌گیرد و پلک‌هایش را محکم روی هم می‌فشارد و انگار سرش می‌خواهد منفجر شود.   – امید، ساره رفت، خوبی؟   از بین دندان‌هایش غرش می‌کند   – برو بیرون.   رهام اما بی‌توجه کنار پایش می‌نشیند   – خوبی تو؟ پاشو با هم بریم.   صدای آن زن را می‌شنود… نزدیک سی سال

ادامه مطلب ...
رمان گرداب

رمان گرداب پارت 202

      زبونش رو روی لبش کشید و باز هم نگاهم نکرد: -دلیلم کاملا معلوم بود..چون اینجا راحت تر و خوشحال تر بودم اومدم…   -یعنی دلیلت فقط همین بود؟..بخاطره شخص خاصی نیومدی؟…   سرش رو چرخوند و نگاهش توی صورتم گشت و جدی گفت: -حرفتو رک و راست بزن پرند..   این دفعه من نگاهم رو ازش گرفتم

ادامه مطلب ...
رمان ماهرخ

رمان ماهرخ پارت 77

        شهریار بود. ماهرخ نگاهی به ترانه کرد و بعد تماس را وصل کرد. صدای بم و مردانه شهریار را دوست داشت…   -ماهی…؟!   اوایل از این اسم خوشش نمی آمد ولی بعدها…   -سلام… چیزی شده شهریار…؟!   شهریار دوست داشت مثل همیشه دخترک اذیتش کند و یک حاجی تنگ اسمش بگذارد ولی…   لبخندش

ادامه مطلب ...

رمان آتش شیطان پارت 57

🔥♥️♥️♥️🔥«آتش شیطان»🔥♥️♥️♥️🔥   🔥❤️‍🔥🔥❤️‍🔥🔥❤️‍🔥🔥❤️‍🔥🔥❤️‍🔥🔥❤️‍🔥🔥❤️‍🔥     #پارت_57💥       چوب رو بالا اورده و کنار گوشم قرار دادم. به آهستگی به سمت سرویس حرکت کرده و با چشم، اطراف رو هم زیر نظر گرفتم که نا قافل، چیزی بهم حمله نکنه!     دستم رو دور دستگیره محکم کرده و یک دفعه به ضرب، بازش کردم.   همون بیرون

ادامه مطلب ...
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 414

          حالا با برگشتن میران.. انگار این مسئله به کل از ذهنم پاک شده بود و قلب بی جنبه و نفهم من.. به محض شنیدن کلمه «عشق» تصویر میران و جلوی چشمام به نمایش درآورد و همین.. برای رو شدن احساس واقعی و به شدت احمقانه ام.. پیش آفرین کافی بود! – درین؟ نفسی گرفتم و

ادامه مطلب ...