رمان آووکادو پارت 87
هیچ وقت اینقدر نزدیک به آدمهایی نبودم که آنها را توی سینما یا تلویزیون میدیدم. صدای دخترک میشکند… هر دو به خوبی توی نقششان فرو رفتهاند و انگار مقابلم یک صحنهی واقعی رخ میدهد نه یک صحنهی نمایشی. – خیچ وقت دوسم نداشتی؟ امید کلافه دست بین موهایش میبرد و سرش را میچرخاند و