28 شهریور 1402 - رمان دونی

روز: 28 شهریور 1402 (فرمت تاریخ آرشیو روزانه)

رمان آووکادو

رمان آووکادو پارت 88

      همزمان با رسیدن ما به خانه، پیک هم پیتزایی که نمی‌دانم او کی فرصت به سفارش دادنش داشت، می‌آورد و وقتی داخل خانه می‌شویم، او همراه پیتزاهای توی دستش روی کاناپه آوار می‌شود.   – بیا همین‌جا بخوریم من حال ندارم.   نگاهش می‌کنم. دستش را بین موهایش می‌کشد و نظمشان را به هم می‌زند. این مرد

ادامه مطلب ...
رمان آس کور

رمان آس کور پارت 65

      گوشش را بیشتر به در چسباند و چشم ریز کرد تا تمرکزش بیشتر شود. صدایشان واضح نبود اما کلماتی که لا به لای صحبتشان میشنید، تقریبا موضعشان را نسبت به این اتفاق نشان میداد.   خوشحال بود که حداقل همراهی حاج خانم را داشت. او همیشه زن مهربانی بود و از همان ابتدا که به محله پا

ادامه مطلب ...
رمان شاه خشت

رمان شاه خشت پارت 59

          آدم را یاد شخصیت‌های فیلم‌های آگاتا کریستی می‌انداخت.   فرهاد جلو رفت.   _ عمه جان!   زن نیمچه لبخندی تحویلش داد، شباهتی بهم داشتند، شاید واقعاً عمه جانش بود.   دولا شد و گونه زن را بوسید.   زن نگاهی با نخوت به من انداخت و قبل‌از این‌که فرهاد معرفی‌ام کند، لب زد:  

ادامه مطلب ...

رمان آتش شیطان پارت66

♥️♥️♥️🔥«آتش شیطان»🔥♥️♥️♥️🔥♥️♥️♥️   ❤️‍🔥❤️‍🔥❤️‍🔥💥 🔥🔥🔥‌‌‌‌💥 ❤️‍🔥❤️‍🔥❤️‍🔥 💥🔥🔥🔥     پارت_66😈🔥           طبق گفته های مامان، یکی یکی عمل کردم. خداروشکر زرشک هم داشتم و تو وقتم صرفه جویی شد.   بعد از اینکه که دم کنی قابلمه برنج رو گذاشتم، مرغ های آبپز رو تو ماهیتابه ریختم تا کمی سرخ  بشن.   آخر هم آب مرغ

ادامه مطلب ...
رمان گرداب

رمان گرداب پارت 208

      مات و مبهوت نگاهش می کردم و توی دلم خالی شده بود…   توقع این صدای بلند و این لحن رو از سورن نداشتم و با دهن باز مونده و بدون پلک زدن به دهنش خیره شده بودم….   چونه ام لرزید و بدون اینکه بغضی توی گلوم باشه اشک از چشم هام جاری شد…   چشم

ادامه مطلب ...
رمان ماهرخ

رمان ماهرخ پارت 83

        نگاه جز به جز صورت دخترک کرد و با بسته بودن عسلی هایش قلبش مچاله شد. -فقط یه هفته نبودم نامرد…!     قامت راست کرد و کمی از تخت فاصله گرفت. – خدا لعنتت کنه مهراد که بود و نبودت همش شره…!!     یک ساعتی را در اتاق ماند و تنها دلبرکش را نگاه

ادامه مطلب ...

فصل دوم پارت8

    + اسمت چیه؟!   یه نگاه کوتاه کردولی جواب نداد…   + فرهاد نمیزاره اسم تو بگی   _ نه   + پس اسم تو بگو میتونی با من راحت باشی   _ مشکلی نیست ولی من هنوز اسم واقعیمو نمیدونم چیه…   + یعنی چی؟! نمیدونی اسم چیه؟!   _ اسمی که روم گذاشتن ملیکاست   +

ادامه مطلب ...