30 شهریور 1402 - رمان دونی

روز: 30 شهریور 1402 (فرمت تاریخ آرشیو روزانه)

رمان آووکادو

رمان آووکادو پارت 89

      انگشت اشاره ام را مقابل نگاهش تکان می دهم و می گویم   – به خدا اگه بخوای حرف مفت بزنی و عصبانیم کنی…   میان حرف زدنم دیتم را می گیرد و پایین می اندازد   – هیچکس حق ندا ره جلوی من با دستش حرف بزنه، پس اگه این انشت ظریف و خوشگلت رو نمی

ادامه مطلب ...

رُمانِ « تُنگِ بُلور »پارت 1

تـُنـــگ بـلـور:   #عاقبت یک‌‌ روز، یک نفر می آید، و تمام آن هایی که رفته اند… را از یادمان میبرد ….!     #پارت_1   – پناه   با صدای لادن سرم را بالا میگیرم و به آرامی زمزمه میکنم   – جان   لبخندی میزند   – چه خبر از نی‌نی خوشگلت ، نیاوردیش چرا؟   کمی روی

ادامه مطلب ...

رمان گور به گور پارت 1

        نگاه خیره ام را از لرزش نامحسوس دست‌هایم می‌گیرم ، پیشانی‌ام را به پنجره بخار گرفته اتاق می‌چسبانم و چشمانم را میبندم   – بیا دختر ، بیا این لیوان آب قند رو بخور حالت جا بیاد.   صدای بی‌بی را که میشنوم بی اختیار بغض میکنم ، فکرش را هم نمیکردم جدا شدن از آنها

ادامه مطلب ...
رمان آس کور

رمان آس کور پارت 66

      دست میان موهای سراب برد و او را روی تخت خواباند. لبهایش را روی قفسه سینه اش گذاشت _ اولین سکسو در محضر حاج خانم و حاج آقا داشته باشیم؟!   سراب هینی گفته و دست روی سینه اش گذاشت. کمی به عقب هلش داد و آرام و با زاری پچ زد:   _ نکن حامی، زشته…

ادامه مطلب ...
رمان گرداب

رمان گرداب پارت 209

      مامان مشکوکانه نگاهم کرد و گفت: -حرفم نزدین؟!..   دستپاچه لقمه رو قورت دادم و گفتم: -چرا چرا..با تلفن حرف میزنیم اما نتونستم ببینمش..   قلوپی از چاییم خوردم و برای اینکه دیگه سوال و جوابم نکنه، سریع از پشت میز بلند شدم و گفتم: -من دیگه برم..تا کفشمو بپوشم دنیز میرسه..   -اِ مادر..تو که چیزی

ادامه مطلب ...
رمان ماهرخ

رمان ماهرخ پارت 84

        شهریار جز به جز صورتش را از نظر گذراند. -من فقط حرفم رو زدم که بدونی سر تو شوخی ندارم ماهی…   و در میان بهت دخترک جلو رفت و دل تنگ لب روی لب های بی رنگ و خشک ماهرخ گذاشت.   با عشق بوسید و رفع دلتنگی کرد… ماهرخ غافلگیر شد اما بوسه داغ

ادامه مطلب ...