5 مهر 1402 - رمان دونی

روز: 5 مهر 1402 (فرمت تاریخ آرشیو روزانه)

رمان تارگت

رمان تارگت پارت 425

      چون به هر حال سودی که از میران بهش می رسه خیلی بیشتره و به نفعشه که همه اون حرفهایی که درباره میران و متجاوز بودنش به زبون میآورد و پس بگیره منم به ظاهر وانمود کردم که دارم با نقشه اش پیش میرم و تو این جشن حاضر میشم .اما .. تنها نه.. طبق قول و

ادامه مطلب ...
رمان هامین

رمان هامین پارت 95

        اینبار ابروم بالا پرید.   چه دست و دلباز.   [لازم نیست. همین راننده خوبه.]   برای تکمیل پیامم یه ایموجی لبخند فرستادم.   […؟!]   تقریبا با صدای بلند خندیم.   فکر کنم کلا قطع امید کرده ازم.   اما سرمو که بلند کردم با چشم‌های واق زده و متعجب سارا و مینا روبه رو

ادامه مطلب ...

رمان آتش شیطان پارت74

🔥♥️♥️♥️🔥«آتش شیطان»🔥♥️♥️♥️🔥             با همون بهتم از حرفایی که امیر زده بود و پدرزن دایان، از اتاقش خارج شدم که نگاهم به دایان و صولت پشت سرش افتاد.   چرا همچین چیز مهمی رو بهم نگفته بود؟؟ چطور توقع داشت با این پنهون کاری ها، من از اتهامش تبرعه‌اش کنم؟!؟!   با عصبانیت قدم به

ادامه مطلب ...
رمان گلادیاتور

رمان گلادیاتور پارت 254

          کفری تر شده نسبت به قبل ، تنش را تکانی داد :       ـ آره ، آره تو راست میگی لعنتی ، من نمی تونم از خودم دفاع کنم ……….. حالا ولم کن .       با این حرارت افتاده به جانش ، دیگر برایش حتی ذره ای اهمیت نداشت که دارد

ادامه مطلب ...

رُمانِ«تُنگ بُلور»پارت 10

تـُنـــگ بـلـور:   راوی     می گوید …خودش را با ماهور سرگرم میکند و پس از گذشت چند دقیقه خود سکوت ایجاد شده را می شکند     – میگم مهراب     مهراب منتظر تماشایش میکند و او می گوید   – مامانم میگفت دختر پسرای فامیل دور هم جمع شدن میخوان برن شمال .!     –

ادامه مطلب ...
رمان شاه خشت

رمان شاه خشت پارت 61

          دخترک گیج بازهم نفهمید. سهند حرفم را برایش ترجمه کرد.   _ منظور بابا اینه که انگشت تُفیت رو نمال این‌ور اون‌ور!   پریناز راست نشست و خنده‌اش را خورد.   سهند رو به من کرد.   _ بابا، عمو شاهرخ داره میاد؟   _ بله!   _ من قبل‌از پنج خونه‌م.   تا ظهر

ادامه مطلب ...