رمان آووکادو پارت 103
〰〰〰〰〰〰〰〰〰 سیگار دیگری آتش میزند…. هر چه تلاش میکند بخوابد موفق نمیشود. به ملاقاتش با حمید فکر میکند و هر لحظه بیشتر عصبی میشود. به این فکر میکند که اگر پلیسها نبودند، چگونه حمید را میکشت. زمین را باید از وجود حیوانهایی چون حمید پاک میکردند. کام عمیقی از سیگارش میگیرد و پشت سرش