روز: 3 آبان 1402 (فرمت تاریخ آرشیو روزانه)

رمان آخرین بت پارت 6

      حنا به رفتنش خیره شد که او لحظه‌ی آخر گفت: -من سکوتت رو، رضایت تعبیر کردم؛ می‌دونم که امشب همراهمون میای!   با اطمینان حرف می‌زد ولی ته نگاهش شک بود. وقتی رفت، حنا هم از جا بلند شد و لباس‌هایی که روی تخت ریخته بود را جمع کرد. اگر به ‌خودش بود، راضی نبود برای یک

ادامه مطلب ...
رمان حورا

رمان حورا پارت 119

      با صورت مچاله شده از دردش عقب کشید، کمک کردن صورتش را بشوید. وقتی روی صندلی در همان دفتر کوچک نشاندمش، خانم عباسی، همان صاحب مزون با یک لیوان آب نبات برگشت:   _ چیشد دخترم، خوبی تو؟   لبخندی زدم و با گرفتن لیوان از دستش تشکر کردم: _ خوبم…   زیرلبی زمزمه کرد و کمی

ادامه مطلب ...

رمان آتش شیطان پارت 105

🔥♥️♥️♥️🔥«آتش شیطان»🔥♥️♥️♥️🔥             حاضر و آماده از دفتر خارج شدم. حدود نیم ساعت دیر شده بود، اما نمی‌تونستم پرونده رو نصفه ول کنم.   وقتی وارد سالن اصلی شدم، از سکوتش متعجب نشدم. اصولا همه زود میرفتن.   نگاهی به میز منشی ها انداختم تا رستمی رو پیدا کنم، اما خبری ازش نبود.   داشتم

ادامه مطلب ...
رمان هامین

رمان هامین پارت 105

      به چندتا عکسی که گرفته بودم و حالا روی دیوار قاب شده بودن نگاه کردم و به یاد عکس هامین افتادم.   به سختی مقابل اصرار استاد برای نمایش دادن اون عکس‌ها مقاومت کردم.   نمی‌دونم اگه هامین از وجود اون دوتا عکس با خبر بشه چیکار می‌کنه…   حتی این وسوسه رو توی دلم دارم که

ادامه مطلب ...
رمان گلادیاتور

رمان گلادیاتور پارت 264

        پس پسری که یزدان برای حفاظت و مراقبت از او قرار داده بود این پسر بود …………… پسری که شاید در این چند ماهی که در این عمارت زندگی کرده بود ، تنها دو سه باری از دور دیده بودتش و هیچ وقت فرصتی پیش نیامده بود تا با او دو سه کلامی حرف بزند …………..

ادامه مطلب ...