5 آبان 1402 - رمان دونی

روز: 5 آبان 1402 (فرمت تاریخ آرشیو روزانه)

رمان طلوع

رمان طلوع پارت ۱۶۵

    _ چی میگی داریوش…چرت و پرت چرا سر هم میکنی….   _ کری مگه!….میگم خودم شنیدم…با جفت گوشام…هر دوشون داشتن حرف میزدن..به خیالشون من رفته بودم…طلوع اصلا دختر اصلان نیست‌….خودش با زبون خودش گفت…خودشون بودن فقط…دیگه به خودشون که دروغ نمیگن….     با دندونای کلید شده میگه: نمیفهمم چی میگی…لعنتی مثل آدم بگو چی شنیدی….   داریوش

ادامه مطلب ...
رمان شاه خشت

رمان شاه خشت پارت 66

          _ ولی این کارو نمی‌کنی، درسته؟   از جایش بلند شد و بلوز و‌ شلوار نخی را به تن کرد.   _ اجازه هست بخوابم؟   چیزی به ذهنم خطور کرد.   _ پریناز، گفتی پدرت کارمند بوده؟   _ بله، چطور مگه؟   _ حقوق پدرت به تو‌ نمی‌رسه؟ یا همون خونه؟   سرش

ادامه مطلب ...
رمان رز های وحشی

رمان رز های وحشی پارت 18

        صدای نیشخند مرادی در گوشش پیچید: – همیشه امروز فردا زیاد می‌کنی میکائیل… شاید اگه امروز فردا نمی‌کردی الان همراز به جای تخت بیمارستان رو تخت تو بود! هوم؟     خیره شد به روش و در دل یه چیز رو مرور کرد! یک روز به عمرت هم بماند من می‌کشمت… وَ صدای مرادی چرا قطع

ادامه مطلب ...
رمان فئودال

رمان فئودال پارت 21

          _ مادر من، نکن، اذیتم نکن، میدونی رو‌ گلین حساسم، آزارم نده…   _ حساس چرا؟ مگه زن نداری؟ چرا چشمت پی زن مردمه؟   شوکه خیره به چشمان رک و بی پروای مادرش ماند، به آرامی لب زد:   _ زن مردم؟   فیروزه بانو از جا برخاست و به سمتش رفت: _ خبر

ادامه مطلب ...

رمان آتش شیطان پارت107

🔥♥️♥️♥️🔥«آتش شیطان»🔥♥️♥️♥️🔥             چند ثانیه ای بهش اهمیت ندادم تا خودش خسته بشه بره، اما وقتی دیدم از سر راهم کنار نمیره، سرم رو بالا اورده بهش خیره شدم.   با نگاهی عمیق و موشکافانه بهم خیره شده بود و کنار نمی‌رفت.   – مشکلی پیش اومده جناب محب؟!   بلافاصله بعد از تموم شدن

ادامه مطلب ...

رمان جرئت و شهامت پارت ۴۷

    بردیا سینی را با دستانش گرفت ، اما نصف چای رو دستم خالی شده بود . ترسیده سینی را در دستش گرفت و گفت :   _اشکال نداره …من برم برات دستمال بیارم   و آرام قدم برداشت ، همانطور که دستانم میسوخت خیره به او نگاه کردم از فرط تعجب چشمانش گشاد شده بود انگار که توقع

ادامه مطلب ...