رمان حورا پارت 120
با چشمان درشت شده نگاهش کردم: _ دیوونه شدی کیمیا؟ ینی چی که میندازی؟ کف دستانش را به زانوهایش کشید: _ نمیخوام حورا…میترسم، باز مثل دفعه قبل میشه، وحید ولم میکنه! اخم کردم و دستش را گرفتم: _ منو ببین، چرا ولت کنه؟ مگه زنش نیستی؟ محرمش نیستی؟ مگ از یکی