رمان حورا پارت 123
شوکه به عقب چرخیدم، با قباد سینه به سینه شدم و قبل از انکه تعادلم را از دست بدهم و بیوفتم، دستش به دور کمرم پیچید، نگاهم در چشمان آرام و گرمش گره خورد. دستم را روی سینهی ستبرش گذاشتم تا فاصله بگیرم، اما محکمتر من را به خودش چسباند: _ برای کی پوشیده بودی؟