21 آبان 1402 - رمان دونی

روز: 21 آبان 1402 (فرمت تاریخ آرشیو روزانه)

رمان آس کور

رمان آس کور پارت 88

        میخواست بگوید هستم، تا آخرش… من هم در کنارت بهترین خودم خواهم شد… اما سکوت پیشه کرد چرا که خسته بود از دروغ بافتن ها و امید واهی دادن ها…   به اندازه ی کافی دروغ گفته و ذهن حامی را برای عذاب دادنش پر کرده بود از خاطرات، دیگر کافی بود…   _ سردته؟ چرا

ادامه مطلب ...
رمان حورا

رمان حورا پارت 129

        پوزخندی زدم: _ چی میگی کیمیا؟ تجربه‌ی چیو داشتی؟ طرف هیچکاره‌ت بود، اما قباد سه سال و نیمه زنشم، این نیم سالش اینجوری گذشت!   لب برچید: _ میدونم…میدونم چقدر اذیت میشی، اما حورا…من، من حامله‌م…ازون ور هم مراسم عقد نزدیکه، میدونم خواسته‌ی زیادیه اما به کمکت نیاز دارم!   خیره‌اش شدم، میتوانستم روی او حساب

ادامه مطلب ...
رمان طلوع

رمان طلوع پارت ۱۷۰

      *   _ آخه این چه حرفیه پدر من؟…بعد از این همه مدت پا شدین اومدین شرکتم برا زدن این حرفا؟….چه دلم خوش بود حاج رستایی بزرگ بالاخره تشریف اوردن اینجا……     _ دست بردار حمید….برا شنیدن این حرفا نیومدم….   _ پس چی آقاجون؟…چی میخواین بشنوین؟…اصن چی دوست دارین بشنوین؟…من و متهم به چی میکنی

ادامه مطلب ...
رمان گرداب

رمان گرداب پارت 230

        مهتاب خانوم سری به دو طرف تکون داد و با بی حالی روی مبل نشست…   با صدای باز شدن در ورودی خونه، همه مضطرب به راهرو خیره شدن که کمی بعد سورن ازش بیرون اومد و با تعجب به بقیه نگاه کرد….   لبخنده گنگی زد و گفت: -به به سلام..جمعتون جمعه..   با البرز

ادامه مطلب ...
رمان ماهرخ

رمان ماهرخ پارت 105

        شهیاد چشم در حدقه چرخاند: به من چه؟ اونی که کیفش و میبره غلطش هم می کنه…! من فقط از کلیدی که بهزاد داده بود استفاده کردم و رفتم داخل خونه که با صحنه هالیوودی رو به رو شدم…!     خنده ام گرفته بود اما نمی خواستم شهیاد پررو شود که در آخر نتوانستم خودم

ادامه مطلب ...

رمان آتش شیطان پارت 124

🔥♥️♥️♥️🔥«آتش شیطان»🔥♥️♥️♥️🔥             وقتی ریتم تنفسم منظم شد و تپش قلبم به حالت عادی برگشت، سرم رو به سمت دایان چرخوندم.   با اخم هایی گره خورده و صورتی گرفته، به بیرون خیره شده بود.   نگاهم رو پایین کشیده و به دست هامون که همچنان توهم قفل بود، دوختم.   دست ظریف و زنونم

ادامه مطلب ...