رمان حورا پارت 130
سری به تایید تکان داد، این یعنی میگوید اما همچنان میخواهد بچهرا بیاندازد! او هم مثل من دیوانه شده بود، من از باردار نشدن و او از مدام باردار شدن… با صدای زنگ موبایلم حواس هردو به میز جمع شد، به او نزدیکتر بود، خم شد و موبایل را به دستم داد: