روز: 24 آبان 1402 (فرمت تاریخ آرشیو روزانه)

رمان حورا

رمان حورا پارت 130

            سری به تایید تکان داد، این یعنی میگوید اما همچنان میخواهد بچه‌را بی‌اندازد! او هم مثل من دیوانه شده بود، من از باردار نشدن و او از مدام باردار شدن…   با صدای زنگ موبایلم حواس هردو به میز جمع شد، به او نزدیکتر بود، خم شد و موبایل را به دستم داد:  

ادامه مطلب ...

رمان آتش شیطان پارت 127

♥️🔥🔥🔥♥️🔥🔥🔥♥️🔥🔥🔥♥️             ساعت ۸‌ شب تصمیم گرفتم ‌دوباره باهاش تماس بگیرم. احتمالا تا الان کارای مربوط به شرکتش، قطعا تموم شده بود!   پشت خط منتظر بودم و بوق هایی که می‌خورد رو می‌شمردم.   دیگه داشتم از جواب دادمش ناامید میشدم که با صدایی بم و خواب آلودی ” الو “یی گفت.   دوباره

ادامه مطلب ...
رمان هامین

رمان هامین پارت 114

        رسماً داشتم شاخ در می آوردم… چه خبره اینجا؟   نفس عمیقی کشیدم و جوابشو دادم.   روی نیمکت توی حیاط دانشگاه نشستم.   « رفت و آمدمو کنترل می‌کنی؟»   چنددقیقه که گذشت و جوابی نگرفتم پیام بعدیو دادم…   هرچندکه انتظار جواب گرفتن نداشتم. حتما سرش شلوغه..‌   « از کجا می‌دونی عصر می‌خوام

ادامه مطلب ...