27 آبان 1402 - رمان دونی

روز: 27 آبان 1402 (فرمت تاریخ آرشیو روزانه)

رمان طلوع

رمان طلوع پارت ۱۷۱

    فقط نگاهش میکنم….بدون حرفی….همه ی وجودم ازش خسته شده….   خیرگی نگاهم رو که میبینه پوف کلافه ای میکشه و فاصله ی بینمون رو پر میکنه‌….   _ سوار شو….بریم خونه با هم حرف میزنیم…   ___________   _ حرصمو در نیار طلوع‌…یه ذره به فکر خودت باش احمق….   احمق….کلمه ای که بارهای بار از زبونش شنیدم…

ادامه مطلب ...

رمان آتش شیطان پارت 130

♥️♥️♥️🔥🔥🔥♥️♥️♥️🔥🔥🔥             باهم از اتاق خارج شده و‌ وارد جمع شدیم. مامان کنار حامد جاگیر شد و من هم روی تک صندلی کنارشون، نشستم.   خدمتکار مشغول پخش مشروب‌ بود. هم حامد و هم مامان با این موضوع مشکلی نداشتن و توی جمع های دوستانشون همیشه همه چی پیدا میشد، اون هم با بهترین کیفیت

ادامه مطلب ...
رمان هامین

رمان هامین پارت 115

          نتونستم بفهمم منظورش از اینکه هواشو داشته باشم چیه اما خب وقتی اینجوری مهربون و خواهش‌طور حرف می‌زدنه می‌تونم رد کنم؟   حتی اگه ندونم دقیق چی می‌خواد اما هیچ حرفی برای رد کردن و انکارش به ذهنم نمی‌رسه.   _ باشه.   بازهم صداش زدن و صدای عجولشو از پشت خط شنیدم.   _

ادامه مطلب ...