رمان دلارای پارت 313
دلارای قاشق دیگری فرنی در دهان دخترک ریخت و چین افتادن ابروهایش را که دید به سرعت برای جلوگیری از بیرون دادن غذا ، با صدایی کودکانه خواند _ آهای کفگیر ملاقه آهای قابلمه داغه آهای آش رو چراغه هاوژین فرنی را فرو داد و بی حال تکرار کرد _ هاش دلارای