رمان آتش شیطان پارت 138
🔥🔥♥️♥️🔥🔥♥️♥️🔥🔥♥️♥️ به محض خروجمون از ساختمون، وحید که انگار منتظرمون بود، به سمتمون حمله کرد و فریاد کشید: – هرزه من کی دست روت بلند کردم؟!؟! هر گوهیم که بودم رو ضعیفه جماعت دست بلند نکردم و نمیکنم! این کصشرا چی بود تو و اون دخترخاله هرزت تو دادگاه میگفتین؟!؟ جنده بازیای خودتو