روز: 12 آذر 1402 (فرمت تاریخ آرشیو روزانه)

رمان آس کور

رمان آس کور پارت 94

  سردرگم بود، دلش هم شنیدن میخواست و هم نشنیدن. وحشتش را از چیزی که شاید فهمیدنش او را هم دچار آشفتگی میکرد کنار گذاشت، دل به دریا زده و آرام پچ زد: _ فقط چی؟ سراب با عقل و قلبش در جنگ بود. اما باز هم زور عقلش چربید چرا که اگر به حرف قلبش گوش میداد، راغب آن

ادامه مطلب ...
رمان آووکادو

رمان آووکادو پارت 118

  خیلی زود که از روی زمین بلند می‌شوم، بلند به حرکتم می‌خندد و من پشت چشمی نازک کرده و روی زیر اندازی که پهن می‌کند، می‌نشینم. – چی می‌خوری؟! با حرص می‌گویم – کباب کوبیده… – یعنی تا این حد گشنه‌ای؟ من در حد ساندویچ غذا آوردم. – برای خودت همه چی آوردی، واسه من نه کلاه، نه عینک،

ادامه مطلب ...
رمان حورا

رمان حورا پارت 135

  عصبی روی تخت چهارزانو شد: _ حورااا، چرا انقدر سرسخت شدی؟ چرا نمیتونم مثل قبل باهات حرف بزنم؟ کلافه کتابی که هیچ از خواندنش در این اوضاع نمیفهمیدم را کنار گذاشته گفتم: _ میگی چیکار کنم؟ بشینم و هربار تحقیر شدنمو ببینم؟ ببینم که چطور باهام رفتار میکنه؟ سه سال رفتار مادرت و خاله‌ت و حتی خودتو تحمل نکردم

ادامه مطلب ...
رمان دلارای

رمان دلارای پارت 314

  دیگر طاقت نیاورد آرام جلو رفت و سرد پرسید _ حالش چطوره؟ دلارای از جا پرید و هاوژین به دنبال صدایش چشم گرداند _ کی اومدی؟ او هم مثل خودش خشک پرسیده بود! _ الان ، کی باید میومدم؟ دلارای بی آنکه نگاهش کند به سردی جواب داد _ تبش تازه قطع شده ولی نصفه شب دوباره داغ می‌شه

ادامه مطلب ...

رمان آتش شیطان پارت 145

♥️♥️🔥🔥♥️♥️🔥🔥♥️♥️🔥🔥                 تو تمام نیم ساعتی که منتظر اثر کردن و جذب قرص بودیم، کلمه ای بینمون در و بدل نشد.   از کیا بابت این سکوتش ممنون بودم. اخبار برای اون هم قطعا شوک برانگیز بود، اما کوچک ترین اشاره ای بهش نکرد و منو به حال خودم گذاشت.   با هماهنگی

ادامه مطلب ...